tisdag 8 januari 2008

(( هزاران درود بر دانشجویان چپ زندانی و خانواده هایشان ))

(( هزاران درود بر دانشجویان چپ زندانی و خانواده هایشان ))
بیش ازیک ماه گذشت: چنانکه در قسمتی از اطلاعیه اخیر خانواده های دانشجویان در بند آمده : یک ماه گذشت. ماه شب و روزهای سخت و سرد مقابل اوین، ماه توهین های سرباز نگهبان و تهدید های بازجو، ماه تهمت ها و وعده های بی اساس، ماه شب های اشک و غم، فریاد و خشم. ما این سو و فرزندانمان آن سوی دیوارهای زندان اوین، در سلول های انفرادی تاریک و سرد. همان داستان تکراری چشم بند و بازجویی شبانه و بی خوابی و ضرب و شتم و ... فرزندان دانشجوی ما، به جرم سر دادن ندای آزادیخواهی و برابری طلبی در روزی و جایی که متعلق به خودشان است حتی بدون امکان ملاقات با وکلا و خانواده هایشان تحت شدید ترین فشارها قرار دارند و ما خانواده ها در نگرانی و بی اطلاعی کامل از وضعیت آنها، و این همه در میان بایکوت شدید از سوی رسانه ها و مطبوعات کشور...
این یک ماه برای ما خیلی زود گذشت ، انگار دیروز بود ! و اما برای خانواده ها ، پدران و مادران زندانیان دانشجو، چگونه گذشت !؟ به اندازه یک سال رنج آورو پر مشقت همراه با صبر و مقاومت ، به اندازه سالی پر یاس وتوام با امید گذشت ؟ به اندازه سالی تحمل تحقیر و توهین شدن و درعین حال با سربلندی و غرورایستادن و استقامت کردن گذشت ؟ به اندازه سالی پر تهدید وافترا ، با دلتنگی و اضطراب و همراه با اشک و شوق افتخارآمیز پدر و مادر دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بودن، گذشت !؟
از صبح یکشنبه یازدهم آذر که این جنگ نا برابر و نا عادلانه ویک طرفه دیرینه ، بصورتی گسترده و علنی تر با حمله لشگر تحجر و سرمایه ،ارتجاع مذهبی و انگیزاسیون قرون وسطایی اسلامی ، گشت های تفتیش عقاید اسلام ناب محمدی و شکارچیان انسان ، برعلیه فرزندانشان شروع شد . از وقتی مامورین و مزدوران لباس شخصی ، اطلاعاتی و امنیتی ، ساواک اسلامی و حراستی به جوانان دانشجوی شان حمله ور شدند . از وقتی شروع به ربودن و بازداشت فرزندانشان کردند ، جوانانی که تنها سلاحشان پرچم های سرخ و فریاد های آزادیخواهانه و برابری طلبانه بود . پدران و مادران دانشجویان نیز همچون فرزندان ، دربند و گرفتار و وارد میدان کارزاری با رژیم و عواملش شدند ، که تا آزادی آخرین فرزند دانشجویشان ادامه خواهند داد و از پای نخواهند نشست .
این یک ماه بر خانواده ها چگونه گذشت ؟ روزهای این ماه پر از دوندگی و خستگی ، رفت و آمد بین ارگانهای جنایت کاران حاکم و لینچ شدن خانواده ها بود . دهها بار ازخانه و محل کار ، از شهرستان به تهران ،به کلانتری و منکرات و آگاهی ، از ادرات پلیس امنیت عمومی به دفتر پی گیری و حراست دانشگاهها ، از امور زندانها و زندان اوین به دادگاه انقلاب وبه مجلس ، از کمسیون امنیت ملی و سیاسی به بازپرسی و دفترمثلا رئیس قوه قضائیه ، از دادستانی و دادسرای عمومی دادگاههای انقلاب به اوین وبلعکس...ودهها باراینچنین!

روزهای آنان ، گشتن بدنبال چشم و گوش و زبان وقلب و درک و احساس و وجدان انسانی بود . آنهم در میان خیل اراذل و اوباش زبان نفهم و بد زبان حکومتی ، در میان آدمهای عوضی ، پاسداران سرمایه و جهل ، در میان جبارانی سبز و سیاهپوش با داغ هایی ازننگ و تحجر بر پیشانی وصورت ! که حکایت از ضدیتشان با آزادیخواهی و برابری طلبی می کرد . طبیعی است که در این خیل ریاکاران ، تیرها به سنگ بخورد ونیابند و نبینند ! چرا که تنها نتیجه این همه تلاش و رفت و آمد و بالا و پائین شدن ، نبود چیزی جز ، وعده وعید هایی بی اساس و دروغ و پوچ و هیچ ، که به اجبارمی گرفتند و دست خالی وخسته و عصبی برمی گشتند به خانه ها تا برای فردا آماده شوند .

روزهای جوابهای سربالا و بد و نیش دار ، پشت درهای بسته ماندن و دست به سر شدن ، روزهای خبر نداریم شنیدن ها و دور از دسترس بودن به اصطلاح مسئولین ، جلسه داشتن و نبودن آنان پشت میز های ریا و ریاست ها بود! روزهای شنیدن پاسخ های کلیشه ای و دروغ وانگهای حکومتی همچون : در لیست ما نیستند ، پرونده ها نیامده ، اطلاعی نداریم ، ما مأموریم و معذور ، تحت بازجویی اند ، ممنوع الملاقاتند ، ممنوع التلفنند ! خوب مجرم و خلاف کاربوده اند ، دانشجو نما بوده اند ، با کارت جعلی وارد دانشگاه شده اند ، تیر و کمان داشته اند ، وابسته به گروهک های ضد انقلاب بوده اند ، مشروبات الکلی و کتب ظاله داشته اند ، و شما خانواده ها کاری نکنید که شریک جرم فرزندانتان شوید!!

روز های این ماه برای خانواده ها ، روز های موافقت نکردن مسئولان عدلیه ضد انسان و مسلمان با دیدار مادران و پداران ، از فرزندان در بند بود . روزهای حمله ارتجاع متعفن سرمایه داری به عواطف پاک مادری و انسانیت بود ! روز های بی جوابی های مثلا عدل اسلامی به دلهای سوخته و بی خبر مادران ازوضعیت دلبندانشان درسلولهای انفرادی وبندهای اوین بود ! حتی مخالفت کردند ، با فرستادن سلامی و یاد داشتی ، دوستت دارم گفتن پدری ورساندن پیام دلتنگی مادری ! روزهای ممنوعیت فقط یک نگاه ، مادران و پدران ، حتی برای یک لحظه ، به چهره معصوم و مصمم فرزندان در بند بود .

روزهای پنجه به دیوار کشیدن و مشت بر آن کوبیدن بود ! که مجبوری دیو صفتان درنده خوی ضد انسان را آقا و مقام محترم هم بخوانی و غافل از داشتن یک جو انسانیت در وجود پر ازریا و ننگ و جهل و تحجرشان ! این ماه برای خانواده ها روزهای فریاد وعصیان بود و آه و افسوس و دریغ ، به همراه خشمی فرو خورده ، بغض هایی در گلو ، غم ودلشکستگی در سینه های سوخته ، اشکهای حلقه زده در چشم مادران و فشارعصبی بر روی دندانهای پدران .

و شبهای این ماه ، تاریک و ظلمانی تر ، سرد تر ، به همراه اشکهای مادران دلیر روز های دوندگی و بی تابی بود ! شبهای مرور خاطرات و تجسم چهره دلبندان ، شبهای ترکیدن بغض ها و نجوا های هم دردان بود ! شبهای بی تابی ، عذاب و آزار کشیدن و انتظاربرای آمدن صبح و دوندگی مجدد فردا بود ! شبهای فکر کردن به بهتان های بی اساس و به اراذل و اوباش خواندن دسته گل هاشان ! به اتهامات دروغ و نخ نما به بچه های دلیر و آزادیخواه و برابری طلبشان . شبهای فکر کردن به توهین و تحقیر و تهدید ها از سوی سرباز نگهبان دم در اوین تا پست ترین مزدورانی که نام انسان و مقامات بر روی خود گذاشته اند و در مسند باز جو و بازپرس و رئیس و مسئول و اطلاعاتی و امنیتی و قضایی و وکیل مجلس و...نشسته اند وبر اریکه قدرت تکیه زده اند، جانورانی که قلمشان شلاقی است بر ضد انسانیت ، که بوی گند و کثافت بودن و نفس کشیدنشان همه عالم را بر داشته است!!
شبهای این ماه همه شب ، یلدا بود . طولانی ترین و سرد ترین شبها بود ، یلدای پدران و مادران در کنار دیوار بلند و سرد و بی روح اوین برای نزدیک تر شدن با حس عزیزانشان در آن سوی دیوار، که در سلولهای تاریک انفرادی ، جهل و سرمایه حکومت اسلامی ، تاوان عشق خود به آزادی و برابری را آگاهانه می دادند !
ترسی که رژیم را وادار به حمله کرد! : این دانشجویان شجاعانه و بدون ترس از جو سرکوب و ارعاب موجود، بیانیه علنی داده بودند که برای 13 آذر با پرچم های سرخ خود به میدان بیایند وفریاد برآورند ، مرگ بر دیکتاتور ، نه به جنگ ، دانشگاه پادگان نیست سر دهند . ازجنبش دانشجویان و کارگران و زنان و مردم آزادیخواه و برابری طلب دفاع کنند ودم از سوسیالیسم وعدالت بزنند ! و این برای رژیم خیلی گران تمام می شد ، که چپ بتواند صدایش را از دانشگاه به این وسعت و با این شعارها و مطالبات بلند کند ، که صدا و فریاد چپ به گوش اقشار جامعه و کارگران و زنان و همه دنیا نرسد ، که رسید ، چه رسا ، و چه رسا تر از سوی خانواده های آنان و بخصوص از دهان این دو بزرگوار گرامی ، تاج الملوک مادر و ایرج پدر روزبه صف شکن !!!

پس قبل از 13 آذر تعدادی از این فعالان را ربودند ، تا با خیال خود با گرفتن پرچم و دهان این پیشروان چپ دانشجویی ، صدای جنبش را خفه کنند . و فکرش را نمی کردند که بعد از دستگیری های یکشنبه و دوشنبه ، این چپ به بیانیه ای که داده بود عمل کند و باز به میدان بیاید و شجاعانه راهش را ادامه دهد و پرچمش را بلند کند و فریادش رابزند . ولی وقتی این صدا و فریاد و پرچم آمد و رژیم نتوانست جلویش را بگیرد ، پس چاره را در این دید که با دستگیری و ربودن بقیه فعالین دانشجوی چپ ، سناریوی دیگری را بنویسد تا آبرویش بیش از این نرود! چرا که برایش بسیار سنگین آمد و گران تمام شد که چپ زنده و فعال است !!!
ودر بگیر و ببند بی شرمانه اش ، بیش از چهل نفر ،از جمله مهدی گرایلو، انوشه آزاد بر ، ایلناز جمشیدی ، نادر احسنی ، بهروز کریمی زاده ، کیوان امیری الیاسی ، میلاد عمرانی ، سعید آقا ملی ، عابد توانچه ، علی سالم ، نسیم سلطان بیگی ، میلاد معینی ، بهرنگ زندی ، حسن معارفی ، آرش پاکزاد ، محسن غمین ، مجید اشرف نژاد ، سروش هاشم پور ، روز بهان امیری ، روزبه صف شکن ، پیمان پیران ، نیما نحوی ،امیر آقایی ، مهدی الهیاری و... را درخانه و یا در حال خروج از خانه ، درمحله و خیابان ، درداخل دانشگاه ! یا اطراف و مقابل آن ربودند و دستگیر کردند . آنان را مورد ضرب ، جرح و فحاشی قرار دادند و روانه سیاهچالهای اسلامی سرمایه کردند .
و برای تکمیل این سناریو، وسایل و مدارک شخصی و شناسایی ، دست نوشته ها ، دفترچه های یادداشت ، کیس کامپیوتر، لپ تاپ ،آلبوم و عکسها ، سی دی ها ، جزوات و کتابهایشان را ازدرون خانه ها و اتاقهایشان ظبط کردند و به غنیمت بردند تا از میانشان تیر کمان و ککتل مولوتوف و مشروبات الکلی و سی دی های ضاله...بسازند و اختراع کنند تا در پرونده سازی ها برایشان ضمیمه کنند و در زیر فشار و شکنجه از آنان اراذل و اوباش وعوامل اخلال گر بسازند !

چرا که رژیم جنایتکار اسلامی جهل و سرمایه ، نمی تواند و نمی خواهد قبول کند و زیر بار برود که با سی سال اختناق و سانسور و کشتار و اعدامهای دسته جمعی و قتلهای زنجیره ای و ایجاد جو رعب و وحشت و سر نیزه و اشاعه خرافات و تحمیق و تبلیغ و انقلاب مثلا فرهنگی و حراست وامنیتی و ساواکی و بسیجی وحجاب و پوشش اجباری و سرکوب جنبش های کارگری و زنان و آزادیخواهان و ... شکست خورده وآزادی و برابری طلبی ، سوسیالیسم ، سکولاریسم و... در خون جوانان جاری است و چپ زنده و فعالی وجود دارد ، که رشد کرده و فراگیر شده و شیوع پیدا کرده ، که پرچم آزادی خواهی و برابری طلبی را به دست همه دانشجویان و مردم و کارگران و زنان و جوانان خواهد داد !!!

و چنانکه دیدیم و میدانید ، مطالبی ازاین سناریوی دست ساز حکومت اسلامی از روابط عمومی وزارت اطلاعات در رجا نیوز و فارس منتشر شد و کیهانشان نوشت ،اینها مارکسیستهایی هستند که در آغوش آمریکا غش می کنند . گویا کیهان توقع داشته و عادت کرده که کمونیستها از همان سنخ توده ای ها و اکثریتی های مدافع جهل و سرمایه حاکم بر ایران باشند و چون نبودند و چپ سنتی را همچون دو خرداد و همه همپالکی هایشان بدور ریخته اند .

و چپ مستقل جنبش دانشجویی خود را نمایندگی می کنند ، پس به زعم کیهان و طبق کلیشه های نخ نمای رژیم باید انگ غش کردن در آغوش آمریکا به آنها زده شود ! در صورتی که رژیم جهل و سرمایه مذهبی و قدرت طلب و جنگ طلب ایران با همه جناح هایش در این سی سال ثابت کرده است که تا چه حد به سرمایه داران مذهبی و قدرت طلب آمریکایی و برادران بزرگترشان ارادت دارند و نزدیک اند وهمسو ، که اگر دعوایشان بر سر سهم خواهی بیشتر در منطقه و جهان تمام شود و به سازشی برسند ، آنگاه غش کردن هایشان را همه خواهند دید ! نه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ، که ضد جهل و خرافات و تحمیق و استثمارگران و ثروت اندوزان و دزدانند و مدافع کارگران و زحمت کشان در هر کجای دنیا!!!

کارستانی که عزیزان دانشجوی چپ و خانواده هاشان کردند : از اینکه رژیم تا به حال هر چه کرده ، نتوانسته به نتیجه ای دلخواه دست یابد ، و بلعکس با وضعیتی که خود باعث شد و پیش آورد ، به این جنبش و به مردم و به اپوزوسیون داخل و خارج و نزدیکی و استمرار مبارزات مردمی تا پیروزی کامل مردم و سرنگونی حکومتشان کمک هم کرد ، واز اینکه سردمداران حکومت جهل و سرمایه ، گورکن های خود را منسجم تر و مصمم تر کردند که بگذریم ! که بحث فعلی نیست .

در اینجا بیشتر روی سخن با خانواده های دانشجویان در بند و جنبش دانشجویی است . با پدران و مادرانی است که با پایداری و پی گیری خود ، عرصه را بر جنایتکاران تنگ تر کرده اند و با شهامت هر چه بیشتر پای خود را ، بر جای پای فرزندانشان گذاشته اند ، که برای آزادی فرزندانشان پا پس نکشیده و نمی کشند . پس این ماه ، ماه جسارت و شجاعت این دو نسل بود ، ماه علنی شدن ایده های انسانی و سوسیالیستی و آزادی خواهانه و برابری طلبانه بود ! ماه اعتراض علنی خانواده ها بود ، به نحوه دستگیری فرزندانشان، به ارائه حکم های کلی وبدون نام مشخص ، به دستگیری ها و ربودن ها و تفتیش منازل ، به عدم اطلاع دادن مسوولان دستگیریها به خانواده های آنها پس از گذشت چندین روز، به انتساب اتهامات دروغ وزارت اطلاعات به فرزندانشان، به تهدید شدن خودشان توسط مأموران و بازجویان، به ندادن امکان ملاقات با فرزندانشان ، به فراهم نبودن امکان گرفتن وکیل برای فرزندانشان و...

وشما خانواده های گرامی ، ثابت کردید که انسانیت در نبرد با ظلمت از پا در نمی آید ، شما ارزشهای انسانی مسخ شده و به ابتذال کشیده شده در حاکمیت سی ساله این جنایتکاران را زنده کردید و به نمایش گذاشتید . ما نمی توانیم درد و رنج شما ها را در این یک ماه بفهمیم و درک کنیم ، اما می توانیم در کنار شما و به شما و به فرزندانی که پرورش دادید و به ثمر رساندید ، افتخار کنیم و بر خود ببالیم .

وقتی پدر روزبه می گوید - من هم می گویم دانشگاه پادگان نیست ، من هم می گویم آزادی برابری - ما چه داریم بگوئیم بجز همصدایی و حمایت نا قابلمان ! وقتی در و دیوار داروخانه بابک در شیراز ، توسط ُاین دو پدر و مادرشجاع و آزاده ، پر از نام دانشجویان زندانی و اطلاعیه و عکس فرزند زندانیشان می شود ،آنهم در آن جو حاکم ، ما شرمنده ایم که چه بگوئیم و چه کنیم ، آنهم در این ساحل امن ، جز همصدایی و حمایت نا قابلمان !

پس درود و هزاران درود بر شما خانواده ها : درود بر عزیزترین مادران ایران ، که بهترین و پاک ترین جوانان را در دامان خود پرورانده اند ، به تاج الملوک مادر روزبه ، به نسرین مادرایلناز ،به مریم مادر انوشه ، به مخدومه مادر مهدی گرایلو ، به گلی مادر مهدی الهیاری ،به خدیجه مادر بهروز ، به فاطمه مادر آرش ، به ایران مادر نسیم ، به فاطمه مادر نادر ، به نجیمه مادر نیما ، به زیبا مادر محسن ، به فرشته مادر امیر ، به مهناز مادر علی و به همه مادرانی که فرزندانی آزادیخواه و برابری طلب تحویل جامعه داده اند .

ودرود بر پدارانی که اینچنین جوان شده اند ! به ایرج پدر روزبه ،به رضا پدر محسن ،به عبدالرحمن پدر نیما ، به علیرضا پدر انوشه ، به بهروز پدر مهدی الهیاری ، به علی اکبر پدر آرش و تمامی پدرانی که فرزندانی آزادیخواه و برابری طلب روانه جامعه کرده اند .از راه دور دستتان را می بوسیم و تنها اشکهایمان را نثارتان می کنیم و شرمنده ایم که بیش از این تحفه ای که لایق شما عزیزان دربند زندان بزرگ اوینی به وسعت ایران باشد ، نداریم که نثارتان کنیم ، بجز همصدایی و حمایت ناقابلمان !

امیدواریم پس ازبیشتر از یک ماه ، بالاخره شما خانواده های عزیز و گرامی ، موفق شوید به کوچکترین ، بدیهی ترین و طبیعی ترین حق مسلمتان ، یعنی دیدار از فرزندان دانشجوی در بندتان برسید . و مطمئن باشید که تا آزادی آخرین نفرآنها از زندان ، همه انسانهای آزادیخواه و برابری طلب متحد و همصدای شما هستند وخواهند بود و تنهایتان نمی گذارند . چرا که نام شما و فرزندانتان به عنوان سمبل و مظهرمقاومت وایستادگی و پرچم داران راه آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه و تاریخ ایران به ثبت رسیده !

ضمن اعلام اینکه این قلم قاصر است از ادامه نوشتن وبا این زبان الکن خود نمی تواند آنچه را پدر و مادر روزبه صف شکن در مصاحبه با رادیو برابری گفته اند را منتقل کند ، از همه تقاضا و خواهش می کنم در این آدرس ، سخنان آن عزیزان را بشنوند :
http://www.azady-barabary.com/media/safshekan-ha.mp3
بقول شاملوی عزیز و همصدا با پدر روزبه صف شکن : ما بی چرا زندگانیم ، آنان به چرا مرگ خویش آگاهان.

5 januari 2008 - منوچهر اسدبیگی - http://assadbeygi.blogfa.com/

Inga kommentarer: