fredag 18 januari 2008

چپ و 16 آذر از نگاهی ديگر!


شباهنگ راد
با آغاز حركت "مستقل" دانشجويان چپ در 16 آذر امسال، مباحثاتی در صفوف نيروهای روشنفكر و چپ خارج از كشور دامن زده شده است‏كه پرداختن و نگاه چندين باره به موقعيتِ دانشجويان و چپِ درون جامعه بی فايده نمی‏باشد. پراتيك تا كنونی جنبش‏های اعتراضی كارگری – توده‏ای نشان داده است‏، تامادامی‏كه‏ نيروهای چپ و انقلابی، فعاليت‏های مبارزاتی خود را حول سازمان معين و با برنامه‏ای سامان نبخشند، قادر به انجام وظايف و رسالت تاريخی خويش نمی‏باشند. بر اين اساس بر هر عنصر كمونيست معتقد به برقراری جامعه‏ی انسانی و عدالت‏خواه‏ست تا رويدادها و كنش‏های درون جامعه را نه از منظر منفعت سياسی معين گروه خويش بل از زاويه‏ی منافع‏ی عموم جنبش‏های انقلابی مورد كنكاش قرار دهد؛ بر دلائل نافرجامی و باز دارنده‏ی مبارزه واقف گردد و روش‏های نوين و كار ساز انقلابی و پيش‏رونده را جايگزين آن‏ها سازد.

بالطبع بررسی مسئولانه در اين ميان، استفاده‏ی بجا از تجارب تاريخی بنوبه‏ی خود می‏تواند زمينه‏ساز يگانگی و تعرض والاتر نيروهای انقلابی گردد و فضای در هم ريخته و حاكم بر جامعه را متغيير سازد. به همين اعتبار نقد و نگريستن به فعاليت‏های سياسی همواره از نيازهای روزمره تلقی گشته و می‏بايست در جهت حل معضلات مبارزه‏ی طبقاتی بكار آيد. روشن است‏كه ملاحظه‏كاری‏های تئوريك – سياسی و برخورد غير نقادانه و غير جدی پيرامون رويدادهای مبارزاتی، من‏حيث‏المجموع جنبش را به عقب خواهد راند و بر ليبراليسم و تفرقه‏ها خواهد افزود.
با اين اوصاف و با پذيرش چنين نگرشی بايد كمی و كاستی‏ها را بر شمرد و ناكرده‏ها را روشن ساخت تا به راهِ درست يافت. تجربه‏ی جنبش چپ و همه‏ی جنبش‏های اجتماعی - انقلابی نشان داده است‏كه فضا سازی‏های بی‏مورد، تخريب و تحريف حقايق و بزرگ‏نمايی‏های عناصر چپ داخل بمنظور توجيه‏ی فقدان حضور و بی عملی‏های خويش در درون جامعه، بنوبه‏ی خود مانع‏ی راديكاليزه شدن هر چه بيشتر اعتراضات كارگری – توده‏ای و دانشجوئی‏ خواهد گرديد. به جرأت می‏توان گفت كه امروزه چپ و دانشجويان كمونيست به ميزانی وسيع‏تر از ديگر جنبش‏های اعتراضی نيازمندِ ارزيابی مجدد و همه جانبه از مجموعه فعاليت‏های تا كنونی خويش می‏باشند. رد سياست‏های انحرافی و دفن روش‏های هزينه‏پرداز و غير پيش‏رونده و اتخاذ سياست‏های نوين و كار ساز همواره از ضرورت‏هاست.

اعتراضات دانشجويان در 16 اذر امسال از يك‏سو باعث گرديده است تا لايه‏های تفكرات در خفا مانده‏ی نيروها و عناصر متفاوت را بر ملا سازد و از سوی ديگر نا باوری‏های آنانرا پيرامون فعاليت‏های مستقل نيروهای چپِ، از نهادها و انجمن‏های اسلامی و وابسته به نظام ميادين آموزشی را بنمايش بگذارد. اگر چه بايد به اين نكته‏ی اساسی و مهم توجه نمود كه مبارزات بعضاً دانشجويان در 16 آذر امسال نتوانست در ابعادی وسيع‏تر و همگانی‏تر، اثرات خود را در سطوح مختلف جامعه بر جای بگذارد؛ امّا بازگو كننده‏ی اين استنتاج عملی و روشن بوده است‏كه تداومِ مانور و همسانی فعاليت‏های دانشجويان كمونيست و راديكال با نهادهای وابسته به نظام، غير عقلانی و گمراه كننده به حساب آمده و می‏بايست مخالفين بی چون چرای رژيم جمهوری اسلامی در حركتی مجزا از دفاتر و انجمن‏های دولتی، بر اعتراضات خويش پای فشارند و بر مبارزات‏شان صيقل هر چه بيشتری بخشند. رخداد 16 آذر ماه امسال، تا حدود و ميزانی در پاسخ به اين ضرورت و نياز دانشجويان در اين برهه از زمان بود.

در گذشته اشاراتی داشته‏ام مبنی بر اين‏كه موقعيت چپ سازمانيافته و با برنامه را می‏بايست با موقعيت و جايگاهِ جنبش‏های اجتماعی – دمكراتيكی هم‏چون "جنبش دانشجوئی"، از هم تميز داد و نبايد در ارزيابی و بررسی آن‏ها، دچار ذوق‏زدگی و خوش‏خيالی گرديد. اشاره نموده‏ام كه چنان‏چه "جنبش دانشجوئی" به هر اندازه و ميزانی فعاليت‏های خود را عليه‏ی نظام‏های حاكم سازمان دهد، نمی‏تواند به پرچم‏دار و سازمانده‏ی مبارزه‏ی ضد امپرياليستی كارگران و زحمت‏كشان در درون جامعه تبديل گردد. با اين وصف ارائه‏ی تصوير غير واقعی و غير محتوائی به مبارزات داتشجويان از جانب هر فرد و نيروئی به معنای دامن زدن به اغتشاشات تلقی گرديده و مانع‏ی تعرض فعاليت‏های رشد يابنده‏ی آنان خواهد گرديد.
بدون كمترين شك و شبهه‏ای كمونيست‏ها همواره و بنابه حكم و وظيفه‏ی‏شان، ملزم به بيان واقعيات‏اند و بر هر نوع مبارزه‏ای هورا نمی‏كشند و از اعلانِ ماهيت و جايگاهِ واقعی آن‏ها واهمه ندارند. صراحت در گفتار از خصيصه‏های بارز هر عنصر مدافع‏ی منافع‏ی كارگران و زحمت‏كشان می‏باشد و به همان ميزان هم با مدافعين و مبلغين جعل تاريخ و تحريف حقايق و بزرگ‏نمائی‏ها بمنظور توجيه ناكرده‏های خويش، مرزبندی قاطع و روشن دارند.

اكثريت نيروهای اپوزيسيون خارج از كشور بر اين اعتقاداند كه واقعه‏ی 16 آذر امسال، تك نمونه و نمايان‏گر نبوغ و رشد بعضاً دانشجويانی‏ بود كه سال‏ها و به انحای گوناگون توسط سران حكومت مورد تعرض وحشيانه قرار گرفته‏اند. طبعاً حاصل فعاليت دانشجويان در 16 آذر امسال را نمی‏بايست حركتی ابتدا به ساكن بل در يك پروسه و روند طولانی مورد ارزبابی و بررسی قرار داد و بعد از آن استنتاجات لازمه و عملی را به بيرون كشيد؛ امّا علی‏رغم همه‏ی كاستی‏ها و متحمل ضربات سنگين بايد اذعان نمود كه، نويد بخش و بشارت دهنده‏ی حركت مجزا و جداگانه از نهادها و انجمن‏های دولتی در ميادين آموزشی‏ای بوده است‏كه "جنبش دانشجوئی" در دهه‏ی اخير به خود ديده است. همين امر بنوبه‏ی خود قابل تقدير و تحسين بر انگيز می‏باشد. به واقع كه چندين سال بود مبارزات دانشجويان من‏حيث‏المجموع در زير چتر و سايه‏ی انجمن‏ها و نهادهای وابسته به نظام، در درون دانشگاه‏ها به انحراف كشانده شده است و نه تنها انرژی آنانرا به هرز بُرد بلكه در به انحراف كشاندن مبارزات كارگری – توده‏ای و زنان هم بی نصيب نبوده است.

حقيقتاً‏ در دورانی كه رژيم به همراه اعوان و انصارش در تمامی عرصه‏ها در صدد منكوب نمودن و به انحراف كشاندن مبارزات كارگری – توده‏ای‏ست، وظيفه‏ی عنصر روشنفكر در هر ميادينی - بويژه در درون دانشگاه‏ها - بر شمردن و روشن سازی اهدف پليد دشمنان توده‏ها می‏باشد. مشاهده نموده‏ايم كه جنبش "اصلاح‏طلب" حكومتی طی سال‏های متمادی به چه ميزانی بر هزينه‏‏ی جنبش‏های اعتراضی توده‏ها افزوده و هم‏چنين چگونه قادر گرديده است تا بر فضای دانشگاه‏ها سيطره يابد و بدنه و نيروی عظيم انقلاب را به مسير دلخواه‏ی خود سوق دهد.
"جنبش اصلاح‏طلبی"، 8 سال آزگار همه را "شيفته"ی خود ساخته و آنانرا در اوهامی نگه داشته است كه از قبل نتايج مخرب آن روشن بود. بدون شك فاصله‏گيری، بُرش و بريدن از محيط سراسر آلوده از جمله وظايف و اولويت‏های كاری نيروهای روشنفكر مستقر در درون دانشگاه‏ها را تشكيل می‏داد. حركت بعضاً دانشجويان در 16 آذر امسال تا حدودی گردونه‏ی دلخواه‏ی حاكمان و معادله‏ی تكراری را در هم ريخت و باعث گرديده است تا دانشجويان كمونيست و مبارز بر بی ثمری مبارزات خويش هم در چارچوبه‏ی تضادهای درونی حكومتی آشنا گردنند و هم خط بطلان بر تمامی سياست‏های مماشات‏طلبانه كشند. آن‏چه می‏توان به حركت بعضاً دانشجويان در 16 آذر امسال ايراد و يا به عبارتی انتقاد داشت در غير سازمانيافته‏گی، بی برنامه‏گی و نا روشنی اختلافات سياسی – تئوريك‏شان در حول و حوش مسائل گوناگون جامعه و مهمتر از آن توضيح غير واقعی موقعيت و جايگاه آنان در قبال جنبش‏های اعتراضی‏ست. در هر صورت 16 آذر امسال توانست - تا حدودی - ريل تا كنونی را در هم شكند و با بُرش از حصارهای سياسی – عملی دفاتر تحكيم وحدت در ميادين آموزشی، مسير نوين‏تری را پيشه‏ی خود سازد كه طبعاً نا ديده‏گيری به اين امر مهم از جانب هر فرد و نيروئی به معنای دعوت دانشجويان به مبارزه‏ی هزينه‏پرداز و نافرجام گذشته می‏باشد كه «ايرج فرزاد» بگونه‏ای مبلغ آن است.

ايرج فرزاد در «نگاهی به سير يك پروسه، يك ارزيابی از 16 آذر امسال» می‏گويد: "اگر بخواهيم به اتفاقات و حركت 16 آذر (13 آذر) ماه امسال .... نگاه كنم، گوشه‏هائی از عدم دقت و ارزيابی غير واقعی از توازن قوا و نيز كم توجهی به روش‏ها و سياست‏های رژيم و شكاف بين جناح‏های آن می‏بينم". در ادامه می‏نويسد، "... سالهای گذشته، سال و روز شروع توده گیر شدن شعارهای رادیکال و سوسیالیستی، حداقل در سطح جنبش عمومی دانشجویان، بود. امسال همان شعارها و شاید هم قدری شفافتر سر داده شدند. اما اصرار برای خودداری از "حفاظ" وسیع انسانی نیروی دانشجویان در سراسر کشور، و پافشاری در راه اندازی "حرکت مستقل" و جداگانه جمعی بسیار محدودتر، آنهم در میان طیفی از جمعیت دانشجوئی کشور که سر به ۱۴ میلیون میزند و دست کم بخش فعال و اکتیو آن اگر نه در ابعاد میلیونی، که در ده ها هزار نفر متجلی است، دیگر یک نوع چپ روی و در عین حال نمودی از یک آماتوریسم سیاسی بود".

"عدم دقت و ارزيابی غير واقعی از توازن قوا"، "كم توجهی به روش‏ها"، "اصرار" برای خودداری از "حفاظ انسانی"، پا فشاری در راه‏اندازی "حركت مستقل"، "چپ روی" و "آماتوريسم سياسی" از جمله تشويش‏ها و مجموعه ارزيابی‏هايی‏ست كه «ايرج فرزاد» از حركت دانشجويان در 16 آذر امسال ارائه می‏دهد!
بدون توضيح‏ای در يك نگاه می‏توان به اين استنتاج واقعی دست يافت كه «ايرج فرزاد» در شرايط كنونی چندان موافق انتخاب سياست و روش‏های مجزا با مدافعين جنبش‏های "اصلاح‏طلبی" درون جامعه نمی‏باشد و به تبع از آن راه‏اندازی حركت "مستقل" دانشجويان را به توازن قوای درون جامعه و ميادين آموزشی مرتبط می‏داند و در اين ميان چنان‏چه روزی، نيرو و يا تشكلی به روش و سياست "مستقل" از نهادهای وابسته به نظام در درون دانشگاه‏ها مبادرت ورزد، از جانب «ايرج فرزاد» به "چپ‏روی" و "آماتوريسم سياسی" متهم می‏گردد! نگاه و ارزيابی‏ای كه كاملاً در خلاف ايدئولوژی كمونيست‏ها قرار دارد.

براستی سئوال اين است‏كه چرا «ايرج فرزاد» توازن قوا را به عنوان يك معيار اساسی، مهم و تعيين كننده در انتخاب سياست و روش‏های مبارزاتی بر می‏شمرد؟ چرا تلاش می‏ورزد تا دانشجويان را به سمت همان روش‏هايی سوق دهد كه تا كنون باعث خسران‏های بی‏شمار گرديده است؟ مگر در دنيای نابرابر و ناعادلانه، اين روشنفكران و كمونيست‏ها نيستند كه نقش پيشروان مبارزات كارگری –توده‏ای را در درون جامعه ايفاء می‏نمايند و آيا مجازاند تا منفعت خود را با منفعت مدافعين نظام‏های سرمايه‏داری گره زنند؟ مگر ايدئولوژی و اهداف كمونيست‏ها به آنان فرمان نمی‏دهد كه علی‏رغم كمی نيرو و فقدان امكانات با اتخاذ سياست‏ها و روش‏های اصولی و در نبردی نابرابر كارگران و زحمت‏كشان را به قدرت واقعی‏شان واقف گردانند؟ مگر تا كنون در تاريخ مبارزات جنبش كمونيستی ما شاهد تحركات مستقلانه‏ی نيروهای كمونيست در برابر طبقات و دولت‏های سراسر جنايت‏كار نبوده‏ايم؟ طبيعتاً اصرار و پا فشاری بر ادامه‏ی همان روش‏ها به بهانه‏ی حفظ و نگه‏داری ماتريال انسانی بمنظور پيشبرد امر انقلاب، ايده‏ی انحرافی‏ست كه پاسخ‏گوی معضلات عديده‏ی جامعه‏ی كنونی ايران نمی‏باشد.

بر خلاف ديدگاه «ايرج فرزاد» مدافعين منافع‏ی توده‏ها بر اين باوراند كه در دنيای طبقاتی و در شرايطی‏كه سرمايه‏داران و همه‏ی نهادها، نيروها و دولت‏های وابسته بدانان جامعه را در جهت منفعت خود سازمان داده‏اند، آنان می‏بايست فارغ از همه‏ی محدوديت‏های پيشارو، در درجه‏ی نخست با صدای رسا حقايق را بيان نمايند و در ثانی فعاليت‏های مستقل و مجزای خود را عليه‏ی مدافعين سرمايه در هر رنگ و لباسی سازمان دهند. شفافيت بخشيدن بر كار مبارزاتی و مرزبندی عملی و بُرش از نيروهایی كه نقش سوپاپ اطمينان سرمايه‏داران حاكم را ايفاء می‏نمايند، همواره از ضرورت‏ها و اولويت‏های كاری كمونيست‏هاست. به عبارت ديگر تا آنجا كه به تجربه‏ی عملی گذشته و واقعيات بر می‏گردد، اين است‏كه نه تنها در هم آميخته شدن مبارزات بخش‏هايی از دانشجويان با جنبش‏های به اصطلاح اصلاح‏طلب حكومتی، نه تنها تأثير مثبتی بر روند فعاليت‏های دانشجويان در ميادين آموزشی بر جای نگذاشته است بلكه مبارزات آنانرا به عقب راند و تا حدود و ميزانی در توهم‏زدائی ماهيت جناح‏های متفاوت حكومتی در درون دانشگاه‏ها و جامعه دامن زده شد.

در منطق كمونيست‏ها توازن قوا زمانی در هم ريخته خواهد شد كه نيروی روشنفكر و تحول‏گرا، جدا از اين‏كه ماهيت تحركات ضد انقلابی سران حكومت را در عرصه‏های متفاوت افشاء می‏نمايد، به موازات آن‏ها تلاش می‏ورزد تا به عنوان سخنگویان جنبش‏های انقلابی از سياست‏ها و روش‏های پايان دهنده مبارزه به منظور تحقق آرمان‏های كارگران و زحمت‏كشان پيروی نمايد. نمی‏توان به بهانه‏ی كمی نيرو و غيره به لشكر سياهی و ارابه‏ی سياست‏های ارتجاعی حكومت‏يان تبديل گشت و خط بطلان بر حركت مستقل و مجزای نيروهای كمونيست و مبارز در هر قشر و صنوف انقلابی كشيد. بدون هيچ‏گونه ترديدی راه‏اندازی و سازمان دادن تحركات جداگانه از مدافعين سرمايه، از اولويت‏های مبارزاتی هر عنصر كمونيست می‏باشد. تنها در چنين بستری‏ست كه می‏توان توده‏ها را مورد خطاب قرار داد و آن‏ها را عليه‏ی حاكمان سازماندهی نمود. سر و سامان بخشيدن به فعاليت‏های مجزا از جناح‏های رقيب حكومتی نه تنها، حركتی چپ‏روانه محسوب نمی‏گردد بلكه پاسخ‏گوی ضرورت‏های كنونی‏ جامعه‏ی‏مان می‏باشد.

به تاريخ فعالبت‏های سازمان‏های كمونيستی و انقلابی سه و چهار دهه‏ی اخير ايران نگاهی بی‏اندازيم. مملو از جنگ‏های نابرابر در مقابل حاكمان می‏باشد. نيروها و كمونيست‏هايی كه همواره در جنگ طبقاتی دست پائين را داشته‏اند و متأسفانه تا كنون نتوانسه‏اند محرومان را در مقابل طبقات ضد انقلاب بسيج نمايند ]مگر در دوران كوتاه كردستان كه نيازمند نگاهی مجزاست[. واقعيت اين است‏كه گردونه‏ی توازن قوا در شرايطی به نفع توده‏ها و خلق‏های ستم‏ديده به گردش در خواهد آمد كه نيروهای كمونيستی و انقلابی سياست‏های‏شانرا بر پايه‏ی منفعت ميليون‏ها توده‏ی محروم پايه‏ريزی نمايند و در عمل پاسخی در هم كوبنده به ماشين سركوب نظام وابسته به امپرياليسم دهند. ضعف و درد كهنه‏ای كه جنبش كمونيستی ايران بدان مبتلا می‏باشد و تا كنون نتوانسته است آنرا درمان نمايد. به دليل چنين تعلل و ضعفی‏ست كه بخش‏هايی از نيروهای جوان كمونيستی ايران حول سياست‏های جناح‏های رقيب حكومتی گرد آمده و متأسفانه منفعت خود را در منفعت جنبش‏های به اصطلاح اصلاح‏طلب رژيم گره زده‏اند. حتماً تا كنون برای «ايرج فرزاد» روشن گرديده است‏كه همراه شدن دانشجويان با نيروهای وابسته به نظام چه خسران‏هايی را بر جای گذاشته و به سد راه جنبش‏های پيش‏رونده تبديل گرديده است. به واقع نتايج مخرب چنين سياست‏هايی را می‏توان در هر دوره نشان داد و به اين جمع‏بند دست يافت كه حفظ، سر زندگی و بقای نيرو، نه در همسو شدن با جناح‏های رقيب حكومتی و در عدم تعرض به نيروهای سركوبگر و دشمن، بل در سامان بخشيدن به فعاليت‏های مجزا از دم و دستگاه‏های حكومتی و در تعرض بی امان و دائمی به منافع‏ی سرمايه‏داران نهفته می‏باشد.

زمانه‏ی كنونی، زمانه‏ای نيست كه دولت‏مردان و سرمايه‏داران جانی دست بالا را نداشته باشند. آنان بدليل در دست داشتن تمامی اهرم‏های حكومتی سعی می‏نمايند تا جامعه را در جهت منافع‏ی خود كاناليزه نمايند. بنابراين چسبيدن دانشجويان به لايه‏های به اصطلاح جنبش اصلاح‏طلب حكومتی، آب در هاون كوبيدن و به معنای تداوم سياست‏های رفرميستی تلقی گشته و ره به جائی نخواهد بُرد. اگر امروزه بعضاً دانشجويان – بدليل جدا سازی فعاليت‏های‏شان با نهادها و انجمن‏های دولتی در درون دانشگاه‏ها – از جانب «ايرج فرزاد»، دچار "چپ‏روی" گرديده‏اند؛ به اين دليل است‏كه منفعت خود را در منعفت "اصلاح‏طلبان" حكومتی نمی‏يابند؛ به اين دليل است‏كه از تجارب سراسر منفی و هزينه‏پردازی برخوردار می‏باشند و به دليل روشن است‏كه در صحن جامعه نيروی سازمانيافته و با برنامه‏ای وجود ندارد تا از آن‏ها الهام گيرند. دارد تلاش می‏ورزد تا خود را باز يابد و پايه‏های خود را بر اساس واقعيات سخت زمينی منطبق سازد. چپ منفرد و غير سازمانيافته‏ی داخل – و عمدتاً تمركز يافته در "جنبش دانشجوئی" -، به مانند چپ سازمانی خارج از كشور، ندانم‏كار و سر در گم می‏باشد. چپ داخل دارد تلاش می‏ورزد تا موقعيت خود را باز ‏شناسد و نقبی بر قدرت تاريخی توده‏ها بزند.
در اين ميان فارغ از اندازه‏گيری قد و قواره‏ی فعاليت و كميت آن‏ها، می‏بايست بر مضمون كار استراتژيك‏مان‏شان توجه داشت و دانست كه انقلاب توده‏ها در بستر بپاخاستن و خيزش‏های فرزندان راستين‏اش است‏كه به ثمر خواهد نشست.

البته نگرانی «ايرج فرزاد» ريشه در جای ديگری دارد و به قول خويش از اين واهمه دارد كه مباداً روزی چپ ايران، دچار همان "چپ‏روی"های اواخر دهه‏ی 40 و اوائل دهه‏ی 50 گردد. به همين دليل است‏كه دارو و درمان فعلی را در عقب‏نشينی توضيح می‏دهد و می‏گويد كه: "دوران فعلی در جامعه ایران، دوران حفظ نیرو و گردآوری قواست. گاهی تشخیص موقعیت برای عقب نشینی، خود یک تاکتیک انقلابی است. من همواره نگران سر برآوردن یک نوع چپ روی در رفتار با نیروی جوان و بالنده سوسیالیسم ایران بوده ام، همواره به مقاطع دورانهای پیشین تعرض ضد انقلاب، بویژه در خرداد ۶۰ فکر کرده ام و عمیقا به این ارزیابی منصور حکمت معتقد شده ام که کمونیسم ایران میبایست در آن سالها به یک عقب نشینی سازمان یافته دست بزند و نیروی بسیاری را که واقعا ماتریال انسانی کمونیسم ایران بودند را از دم تیغ رژیم اسلامی نجات دهد". "نباید با نیروئی که با زحمت و مشقت و خون دل خوردن فراهم شده است، دست به ماجراجوئی زد. همه این عوامل به ما حکم میکند که در اوج مسئولیت به دقت لحظات تعرض و عقب نشینی، لحظات نبرد آخر و یا حفظ و گردآوری نیرو برای تعرض در دورانهای بعدی را تشخیص بدهیم".
"حفظ نيرو" در دوران فعلی، "تشخيص موقعيت"، "چپ‏روی در رفتار نيروی جوان و بالنده سوسياليسم"، عقب‏نشينی كمونيسم در سال 60 به منظور حفظ ماتريال انسانی، همه و همه نگرش و ارزيابی‏هايی‏ست كه "ايرج فرزاد» در سال 86 به جنبش كمونيستی ايران تجويز می‏نمايد!! بدون اين‏كه دو موقعيت متفاوت مبارزاتی، يعنی در دورانی كه توده‏ها بطور گسترده در ميدان‏اند و وحشيانه مورد تعرض رژيم قرار دارند را با دورانی كه جامعه در يأس و نا اميدی، ركود و خمودگی بسر می‏برد را با روشنی تمام توضيح داد و وظايف كمونيست‏ها را در اين دوران برشمرد.

واقعيت اين است‏كه جامعه در سال 60، شاهد تعرض رژيم، به جنبش‏های كارگری – توده‏ای و آن‏هم در سطوح وسيع آن بوده است. جمهوری اسلامی در آن سال‏ها بطور گسترده به جنبش‏های انقلابی يورش آورده و به قلع و قمع آن‏ها پرداخته است. تعرض به خلق كرد، تركمن و ديگر خلق‏ها از جمله جناياتی بود كه سران حكومت در حق توده‏های محرومان، مرتكب گرديده‏اند. چگونه می‏توان به عنوان كمونيست بخود قبولاند، در زمانی‏كه رژيم گستاخانه و سبوعانه به توده‏ها و به همه يورش آورده است، فرمان عقب‏نشينی به ميان آنانرا صاد نمود؟ چگونه می‏تواند خود را به عنوان يك كمونيست متقاعد ساخت در شرايطی‏كه رژيم جمهوری اسلامی در سال 60 نيروهای سركوبگر خود را عليه‏ی توده‏های ستم‏ديده در سراسر كشور سازمان داده بود و روزانه در كردستان و اين منطقه و آن منطقه صدها نفر را وحشيانه اعدام و از دم تيغ می‏گذراند، به مانند «ايرج فرزاد» عقب‏نشينی نيروهای كمونيست به ميان توده‏ها را به عنوان مناسب‏ترين و معقول‏ترين تاكتيك مبارزاتی آن‏زمان قلمداد نمود؟!! براستی كه چگونه می‏توان به عنوان يك كمونيست پذيرفت در حالی‏كه اعتصابات و اعتراضات كارگران، زحمت‏كشان، دانشجويان و زنان و همه و همه در سال 60 سراسر جامعه‏ی‏مان را فرا گرفته بود و ما حتی شاهد تعرضات مسلحانه توده‏ها عليه‏ی رژيم جمهوری اسلامی بوديم، در همين حين كمونيست‏ها مدافع مجاز به عقب‏نشينی می‏باشد!! همه‏ی اين‏ها بنابه باور «ايرج فرزاد» سياست و تاكتيك صحيح‏ای بود كه جنبش چپ در آن مقطع از فهم آن عاجز بود!!!!
كدام عقب‏نشينی، كدام تاكتيك؟! جمهوری اسلامی به خلق‏ها حمله نموده است؛ كارگران را به خاك و خون كشاند؛ بر صورت دختران و زنان اسيد می‏پاشيد؛ در ِ دانشگاه‏ها را بست، در درون زندان‏ها حمام خون براه انداخت و آن‏وقت «ايرج فرزاد» از عقب‏نشينی نيروهای كمونيست به ميان توده‏ها سخن می‏گويد!! توده‏ای كه خود بطور شبانه‏روز در زير تيغ جلادان حكومتی قرار داشت؛ سياست و تاكتيك بنادرست و سراسر انحرافی‏ای كه توده‏ها را در مقابل يورش‏های وحشيانه‏ی رژيم تنها می‏گذارد و دست رژيم را در برقراری حاكميت خويش در اقصا نقاط ايران باز می‏گذارد.

براستی كه هر چه نظر «ايرج فرزاد» را زير و رو كنيم، چيزی جز عقب‏نشينی در ميان توده‏ها و آن‏هم بدون چشم‏انداز عايدمان نمی‏گردد. سياست عقب‏نشينی در دو دوره‏ی تاريخی، هم در سال 60 و هم در سال 86. وی حتی حاضر است به بهانه‏ی حفظ نيرو و نگه‏داری ماتريال انسانی برای آينده‏ی نا معلوم، تاريخ نوشته شده را هم زير پا بگذارد و به تحريف آن‏ها بپردازد. طبيعتاً می‏بايست با چپ‏روی مرزبندی داشت و به نقد آن‏ها نشست تا به سياست صحيح، اصولی و ثمربخش دست يافت و بيش از اين سرمايه‏های انقلاب را با اتخاذ روش‏ها و سياست‏های سراسر انحرافی قربانی ننمود. با وجود همه‏ی اين‏ها، اين سئوال در ذهن هر انسان آزاديخواه و عدالت‏خواه نقش می‏بندد كه آيا رژيم جمهوری اسلامی به اين دليل تعرض وحشيانه‏ی خود را به انقلاب و انقلابيون آغاز نموده است‏كه در مقابل، نيروهای چپ به مرض "چپ‏روی" دچار گرديده بوده‏اند؟ مگر در همان آغاز سر كار آمدن رژيم جمهوری اسلامی - دقيقاً 2 ماه بعد از قدرت‏گيری‏اش – ارگان‏های سركوبگر رژيم، در كردستان و تركمن‏صحرا حمام خون براه نی‏انداختند؟ مگر سال 60، سال عقب‏نشينی سازمان‏ها به ميان توده‏ها نبود؟ مگر هر يك از آن‏ها در ترك جامعه سياست سبقت از هم‏ديگر را پيشه‏ی خود نه ساخته‏اند؟ جمهوری اسلامی در تعرض به توده‏ها و نيروهای انقلابی زمان و موقعيت نمی‏شناسد و همواره و در هر شرايطی چماق سركوب‏اش فعال می‏باشد.
واقعيت اين است‏كه ضربان قلب رژيم جمهوری اسلامی با سركوبِ عنان گسيخته‏ی توده‏ها گره خورده است و بدون آن از كار خواهد افتاد. سران حكومت در درون زندان‏ها و در چهارديواری‏های در غُل و زنجير به زندانيان بی‏دفاع يورش آوردند و آن‏چنان جناياتی را در حق فرزندان كارگران و زحمت‏كشان مرتكب گرديده‏اند كه رجوع مجدد به آن‏ها قلب هر انسان آزاده و با وجدانی را بدرد می‏آورد. قهر ضد انقلابی و تعرض وحشيانه جزء ذاتی نظام‏های وابسته‏ای هم‏چون رژيم جمهوری اسلامی‏ست. جمهوری اسلامی با سياستِ عريان و معينی به ميدان آمده است و هم‏چنان بدان و تا پايان عمرش وفادار خواهد ماند. هميشه و در هر ماه و سالی به توده‏ها تعرض نموده است و تحت هيج شرايطی حقوق اوليه‏ی انسانی را برسميت نخواهد شناخت. نمی‏توان در هر دوره – هم در سال 60 و هم در سال 86 – نسخه‏ی عقب‏نشينی به ميان توده‏ها را پيچيد و آنرا به پای تاكتيك‏های صحيح پرولتری برای انقلاب آتی ايران واريز نمود!!!

به هر حال بنابه باور «ايرج فرزاد»، كارگران و زحمت‏كشان در كدامين دوره می‏بايست شاهد سياست‏های تعرضی نيروهای كمونيست عليه‏ی جانيان بشريت باشند و مانع‏ی دست‏اندازی‏های هر چه بيشتر سركوبگران بر جان و مال آنان گردنند؟ اتخاذ سياست‏های پاسيفيستی و انتخاب روش‏های غير تعرضی، مانع‏ی بالندگی جنبش و جذب نيروست. جنبش چپ زمانی می‏تواند حيثيت، موجوديت و رسالت تاريخی خود را بنمايش بگذارد كه در مقابل ديكتاتوری عريان و خشن حاكم بر جامعه، قد علم نمايد و پاسخی متقابل و در هم شكننده به جلادان رژيم دهد.
ايرج فرزاد در تحليل بررسی دانشجويان و به بهانه‏ی سلامتی و حفظ نيروهای انسانی از گذشته هم كمك می‏گيرد تا به قول خويش مانع‏ی تحركات "چپ‏روانه" آتی جوانان گردد!! بر همين اساس است‏كه در قسمتی ديگر می‏نويسد: "جنبش چپ جامعه ايران و بويژه تقلاهای سوسياليسم ايران برای تكاندن خود از ضربات مهلكی كه پوپوليسم و چريكيسم در دوران سلطنت بر آن وارد كرده بود و قتل عام‏هائی كه رژيم‏های سلطنت و اسلامی از نسل پيشين انقلابيون انجام داده بود، از زير آوار اين همه ضايعات انسانی كمر راست كرده است".

طبيعتاً بدون بازنگری دقيق و همه جانبه و بدون به تصوير كشيدن حقيقی وقايع‏ی تاريخی و ثمربخش نمی‏توان به نقدی جامع و زنده دست يافت و از گذشته آموخت. رجوع به تاريخ دهه‏های 40 و 50 و همه‏ی دهه‏ها از نيازهای اوليه‏ی مبارزاتی‏ست. هم‏چنين هيچ كمونيستی مجاز نيست تا به بهانه‏ی بررسی و موشكافی دوران‏های متفاوت به تحريف واقعيات بپردازد و نتايج حاصله از آنرا وارونه به نسل‏های بعدی منتقل نمايد. همواره در بررسی و نقد گذشته، ملاك و معيار خود را می‏بايست بر اساس واقعيات جامعه استوار سازيم؛ واقعيات و حقايقی كه خوش‏بختانه هنوز هم شاهدانی دارد و هم‏چنين جوهر نوشته شده‏ی آن خشك نشده و از ذهن‏ها توده‏ها خارج نگشته است.
انصافاً بعد از تجربه‏ی چندین دهه فعالیت، لازم است تا کمی ‏بی‏طرفانه‏تر به چنبش‏های مبارزاتی گذشته نگاهی بی‏اندازیم و به این سئوال پاسخ دهیم که آيا بنابه باور «ایرج فرزاد»، جنبش چپ جامعه به اين دليل دچار ضربات "مهلك" گرديده بود كه چريك‏های فدائی خلق عليه‏ی ارگان‏های سركوبگر نظام وابسته‏ی شاهنشاهی بپاخاستند؟! مگر در اثر فعاليت‏های مسلحانه‏ی ثمربخش چريك‏های اواخر دهه‏ی 40 و اوائل دهه‏ی 50، فرزندان راستين خلق نبود كه دو مطلق حاكم بر جامعه‏ی‏مان در هم شكسته شد و بار ديگر نام کمونیسم - كه در اثر خيانت‏كاری‏های حزب توده به فراموشی سپرده شده بود -، بر سر زبان‏ها افتاد؟

در آن‏زمان رژیم شاهنشاهی بقاء و پایداری حاکمیت خود را در تقویت ارتش امپریالیستی و ارگان‏های سرکوبگرش جستجو می‏نمود. چریک‏های فدائی خلق با ارائه‏ی تحلیل صحیح از مناسبات حاکم بر جامعه، به این باور دست یافته بودند که پیشاهنگ پرولتری زمانی می‏تواند نقش پیشاهنگی خود را در جامعه ایفاء نماید، مگر این‏که به این سئوال اساسی پاسخ روشن دهد که چگونه می‏توان در برابر دشمنِ سراپا مسلح و خشن، توده‏ها را مورد خطاب قرار داد و مبارزات‏شانرا رادیکالیزه و آن‏ها را حول سیاست‏های انقلابی بسیج نمود. عمليات حماسه‏آميز چريك‏ها در سياهكل توانست، جنبش چپ را از خمودگی و سر در گمی نجات دهد و دشمنان توده‏های ستم‏ديده را به وحشت اندازد. براستی که بر خلاف باورهای امروزی بعضاً عناصر و نيروها، جنبش چپِ آن‏زمان صاحب داشت، سازمانده، دخالت‏گر و نقش‏آفرین بود. متأسفانه دهه‏هاست که چپ در ایران از محتوای واقعی – عملی خود خارج گشته و هیچ‏گونه نقشی در روند مبارزاتی توده‏ها ندارد. چپ متشکل در هسته‏ها و خانه‏های تیمی - علی‏رغم حمل انحرافات -، چپ با هویت و تأثیرگذار بود. نمی‏توان به مانند «ايرج فرازد» با قياسی نا صحيح و بنادرست، نگرانی و بی‏عملی امروزی نيروهای چپ را به گذشته نسبت داد و يا اين‏كه بر اين تصور تادرست بود كه چريك‏های فدائي خلق در آن‏زمان ضربه‏ی "مهلكی" به جنبش چپ وارد ساختند كه با "تلاش" و "همت" افرادی هم‏چون «ايرج فرزاد» ترميم گرديده است!!!
«ايرج فرزاد» دارد تاريخ را وارونه به نسل جوان امروزی تحويل می‏دهد؛ در گذشته، از چپِ چپ، تا راستِ راست، تلاش‏های بسيار زيادی نموده‏اند تا مبارزات رزمندگان سياهكل را "چپ‏روی" و به"جوانان كم حوصله" و "ماجراجويانی" نسبت دهند كه فقط و فقط در صدد "قهرمان‏پروری"اند؛ امّا آن انقلابيون و ايثارگران، با وفاداری عميق و راستين به منافع‏ی توده‏ها، در مقابل مشكلات و ناملايمات موجود درون جامعه سر تعظيم فرود نيآوردند و عزم خود را جزم نمودند تا دشمن را از جان و مال توده‏ها پس زنند. به همين دليل بود كه سلاح بر كف گرفتند و به جنگ با دشمن غدار برخاستند. آنان براستی ماهيت دشمن را شناختند و بجا، روش تعيين كننده‏ی مبارزه را پيشه‏ی خود ساختند. آن رزمندگان علی‏رغم محدوديت‏های فراوان و علی‏رغم سلطه‏ی منحط اپورنونيسم بر جنبش كمونيستی و سياست‏های مماشات‏طلبانه نيروهای لميده در درون جنبش‏های انقلابی قد علم نمودند و با تعرض بی امان خويش به نيروهای دشمن، فضای دلخواه‏ی سرمايه‏داران را زير و رو نمودند.

بنابراين اتخاذ سياست روشن، مجزا و مستقلانه در زير حاكميت افسار گسيخته‏ی نظام‏های امپرياليستی از جانب كمونيست‏های صديق و مدافعين واقعی منافع‏ی كارگران و زحمت‏كشان نه تنها امری پذيرفته شده به حساب آمده بلكه در هر شرايطی آنان می‏بايست با انجام تحركات عملی دستان كثيف دشمنان محرومان را از جان و مال‏شان كوتاه نمايند. نمی‏توان به بهانه‏ی كميت نيرو، سياست عقب‏نشينی را اتخاذ نمود و نظاره‏گر كُشتار و سركوب توده‏ها توسط ارگان‏های سراپا مسلح رژيم بود. جنبش‏های اعتراضی توده‏ها نيازمند بُرش و تعرض انقلابی‏ست. در بستر چنين سياستی‏ست كه انقلابِ توده‏های ستم‏ديده به ثمر خواهد نشست و متضمن منافع‏ی همه‏ی استثمار شوندگان خواهد بود.



27 دی 1386
17 ژانويه 2008



لينك مطلب «ايرج فرزاد»
http://www.azadi-b.com/M/2008/01/post_26.html




Inga kommentarer: