شباهنگ راد
با آغاز حركت "مستقل" دانشجويان چپ در 16 آذر امسال، مباحثاتی در صفوف نيروهای روشنفكر و چپ خارج از كشور دامن زده شده استكه پرداختن و نگاه چندين باره به موقعيتِ دانشجويان و چپِ درون جامعه بی فايده نمیباشد. پراتيك تا كنونی جنبشهای اعتراضی كارگری – تودهای نشان داده است، تامادامیكه نيروهای چپ و انقلابی، فعاليتهای مبارزاتی خود را حول سازمان معين و با برنامهای سامان نبخشند، قادر به انجام وظايف و رسالت تاريخی خويش نمیباشند. بر اين اساس بر هر عنصر كمونيست معتقد به برقراری جامعهی انسانی و عدالتخواهست تا رويدادها و كنشهای درون جامعه را نه از منظر منفعت سياسی معين گروه خويش بل از زاويهی منافعی عموم جنبشهای انقلابی مورد كنكاش قرار دهد؛ بر دلائل نافرجامی و باز دارندهی مبارزه واقف گردد و روشهای نوين و كار ساز انقلابی و پيشرونده را جايگزين آنها سازد.
بالطبع بررسی مسئولانه در اين ميان، استفادهی بجا از تجارب تاريخی بنوبهی خود میتواند زمينهساز يگانگی و تعرض والاتر نيروهای انقلابی گردد و فضای در هم ريخته و حاكم بر جامعه را متغيير سازد. به همين اعتبار نقد و نگريستن به فعاليتهای سياسی همواره از نيازهای روزمره تلقی گشته و میبايست در جهت حل معضلات مبارزهی طبقاتی بكار آيد. روشن استكه ملاحظهكاریهای تئوريك – سياسی و برخورد غير نقادانه و غير جدی پيرامون رويدادهای مبارزاتی، منحيثالمجموع جنبش را به عقب خواهد راند و بر ليبراليسم و تفرقهها خواهد افزود.
با اين اوصاف و با پذيرش چنين نگرشی بايد كمی و كاستیها را بر شمرد و ناكردهها را روشن ساخت تا به راهِ درست يافت. تجربهی جنبش چپ و همهی جنبشهای اجتماعی - انقلابی نشان داده استكه فضا سازیهای بیمورد، تخريب و تحريف حقايق و بزرگنمايیهای عناصر چپ داخل بمنظور توجيهی فقدان حضور و بی عملیهای خويش در درون جامعه، بنوبهی خود مانعی راديكاليزه شدن هر چه بيشتر اعتراضات كارگری – تودهای و دانشجوئی خواهد گرديد. به جرأت میتوان گفت كه امروزه چپ و دانشجويان كمونيست به ميزانی وسيعتر از ديگر جنبشهای اعتراضی نيازمندِ ارزيابی مجدد و همه جانبه از مجموعه فعاليتهای تا كنونی خويش میباشند. رد سياستهای انحرافی و دفن روشهای هزينهپرداز و غير پيشرونده و اتخاذ سياستهای نوين و كار ساز همواره از ضرورتهاست.
اعتراضات دانشجويان در 16 اذر امسال از يكسو باعث گرديده است تا لايههای تفكرات در خفا ماندهی نيروها و عناصر متفاوت را بر ملا سازد و از سوی ديگر نا باوریهای آنانرا پيرامون فعاليتهای مستقل نيروهای چپِ، از نهادها و انجمنهای اسلامی و وابسته به نظام ميادين آموزشی را بنمايش بگذارد. اگر چه بايد به اين نكتهی اساسی و مهم توجه نمود كه مبارزات بعضاً دانشجويان در 16 آذر امسال نتوانست در ابعادی وسيعتر و همگانیتر، اثرات خود را در سطوح مختلف جامعه بر جای بگذارد؛ امّا بازگو كنندهی اين استنتاج عملی و روشن بوده استكه تداومِ مانور و همسانی فعاليتهای دانشجويان كمونيست و راديكال با نهادهای وابسته به نظام، غير عقلانی و گمراه كننده به حساب آمده و میبايست مخالفين بی چون چرای رژيم جمهوری اسلامی در حركتی مجزا از دفاتر و انجمنهای دولتی، بر اعتراضات خويش پای فشارند و بر مبارزاتشان صيقل هر چه بيشتری بخشند. رخداد 16 آذر ماه امسال، تا حدود و ميزانی در پاسخ به اين ضرورت و نياز دانشجويان در اين برهه از زمان بود.
در گذشته اشاراتی داشتهام مبنی بر اينكه موقعيت چپ سازمانيافته و با برنامه را میبايست با موقعيت و جايگاهِ جنبشهای اجتماعی – دمكراتيكی همچون "جنبش دانشجوئی"، از هم تميز داد و نبايد در ارزيابی و بررسی آنها، دچار ذوقزدگی و خوشخيالی گرديد. اشاره نمودهام كه چنانچه "جنبش دانشجوئی" به هر اندازه و ميزانی فعاليتهای خود را عليهی نظامهای حاكم سازمان دهد، نمیتواند به پرچمدار و سازماندهی مبارزهی ضد امپرياليستی كارگران و زحمتكشان در درون جامعه تبديل گردد. با اين وصف ارائهی تصوير غير واقعی و غير محتوائی به مبارزات داتشجويان از جانب هر فرد و نيروئی به معنای دامن زدن به اغتشاشات تلقی گرديده و مانعی تعرض فعاليتهای رشد يابندهی آنان خواهد گرديد.
بدون كمترين شك و شبههای كمونيستها همواره و بنابه حكم و وظيفهیشان، ملزم به بيان واقعياتاند و بر هر نوع مبارزهای هورا نمیكشند و از اعلانِ ماهيت و جايگاهِ واقعی آنها واهمه ندارند. صراحت در گفتار از خصيصههای بارز هر عنصر مدافعی منافعی كارگران و زحمتكشان میباشد و به همان ميزان هم با مدافعين و مبلغين جعل تاريخ و تحريف حقايق و بزرگنمائیها بمنظور توجيه ناكردههای خويش، مرزبندی قاطع و روشن دارند.
اكثريت نيروهای اپوزيسيون خارج از كشور بر اين اعتقاداند كه واقعهی 16 آذر امسال، تك نمونه و نمايانگر نبوغ و رشد بعضاً دانشجويانی بود كه سالها و به انحای گوناگون توسط سران حكومت مورد تعرض وحشيانه قرار گرفتهاند. طبعاً حاصل فعاليت دانشجويان در 16 آذر امسال را نمیبايست حركتی ابتدا به ساكن بل در يك پروسه و روند طولانی مورد ارزبابی و بررسی قرار داد و بعد از آن استنتاجات لازمه و عملی را به بيرون كشيد؛ امّا علیرغم همهی كاستیها و متحمل ضربات سنگين بايد اذعان نمود كه، نويد بخش و بشارت دهندهی حركت مجزا و جداگانه از نهادها و انجمنهای دولتی در ميادين آموزشیای بوده استكه "جنبش دانشجوئی" در دههی اخير به خود ديده است. همين امر بنوبهی خود قابل تقدير و تحسين بر انگيز میباشد. به واقع كه چندين سال بود مبارزات دانشجويان منحيثالمجموع در زير چتر و سايهی انجمنها و نهادهای وابسته به نظام، در درون دانشگاهها به انحراف كشانده شده است و نه تنها انرژی آنانرا به هرز بُرد بلكه در به انحراف كشاندن مبارزات كارگری – تودهای و زنان هم بی نصيب نبوده است.
حقيقتاً در دورانی كه رژيم به همراه اعوان و انصارش در تمامی عرصهها در صدد منكوب نمودن و به انحراف كشاندن مبارزات كارگری – تودهایست، وظيفهی عنصر روشنفكر در هر ميادينی - بويژه در درون دانشگاهها - بر شمردن و روشن سازی اهدف پليد دشمنان تودهها میباشد. مشاهده نمودهايم كه جنبش "اصلاحطلب" حكومتی طی سالهای متمادی به چه ميزانی بر هزينهی جنبشهای اعتراضی تودهها افزوده و همچنين چگونه قادر گرديده است تا بر فضای دانشگاهها سيطره يابد و بدنه و نيروی عظيم انقلاب را به مسير دلخواهی خود سوق دهد.
"جنبش اصلاحطلبی"، 8 سال آزگار همه را "شيفته"ی خود ساخته و آنانرا در اوهامی نگه داشته است كه از قبل نتايج مخرب آن روشن بود. بدون شك فاصلهگيری، بُرش و بريدن از محيط سراسر آلوده از جمله وظايف و اولويتهای كاری نيروهای روشنفكر مستقر در درون دانشگاهها را تشكيل میداد. حركت بعضاً دانشجويان در 16 آذر امسال تا حدودی گردونهی دلخواهی حاكمان و معادلهی تكراری را در هم ريخت و باعث گرديده است تا دانشجويان كمونيست و مبارز بر بی ثمری مبارزات خويش هم در چارچوبهی تضادهای درونی حكومتی آشنا گردنند و هم خط بطلان بر تمامی سياستهای مماشاتطلبانه كشند. آنچه میتوان به حركت بعضاً دانشجويان در 16 آذر امسال ايراد و يا به عبارتی انتقاد داشت در غير سازمانيافتهگی، بی برنامهگی و نا روشنی اختلافات سياسی – تئوريكشان در حول و حوش مسائل گوناگون جامعه و مهمتر از آن توضيح غير واقعی موقعيت و جايگاه آنان در قبال جنبشهای اعتراضیست. در هر صورت 16 آذر امسال توانست - تا حدودی - ريل تا كنونی را در هم شكند و با بُرش از حصارهای سياسی – عملی دفاتر تحكيم وحدت در ميادين آموزشی، مسير نوينتری را پيشهی خود سازد كه طبعاً نا ديدهگيری به اين امر مهم از جانب هر فرد و نيروئی به معنای دعوت دانشجويان به مبارزهی هزينهپرداز و نافرجام گذشته میباشد كه «ايرج فرزاد» بگونهای مبلغ آن است.
ايرج فرزاد در «نگاهی به سير يك پروسه، يك ارزيابی از 16 آذر امسال» میگويد: "اگر بخواهيم به اتفاقات و حركت 16 آذر (13 آذر) ماه امسال .... نگاه كنم، گوشههائی از عدم دقت و ارزيابی غير واقعی از توازن قوا و نيز كم توجهی به روشها و سياستهای رژيم و شكاف بين جناحهای آن میبينم". در ادامه مینويسد، "... سالهای گذشته، سال و روز شروع توده گیر شدن شعارهای رادیکال و سوسیالیستی، حداقل در سطح جنبش عمومی دانشجویان، بود. امسال همان شعارها و شاید هم قدری شفافتر سر داده شدند. اما اصرار برای خودداری از "حفاظ" وسیع انسانی نیروی دانشجویان در سراسر کشور، و پافشاری در راه اندازی "حرکت مستقل" و جداگانه جمعی بسیار محدودتر، آنهم در میان طیفی از جمعیت دانشجوئی کشور که سر به ۱۴ میلیون میزند و دست کم بخش فعال و اکتیو آن اگر نه در ابعاد میلیونی، که در ده ها هزار نفر متجلی است، دیگر یک نوع چپ روی و در عین حال نمودی از یک آماتوریسم سیاسی بود".
"عدم دقت و ارزيابی غير واقعی از توازن قوا"، "كم توجهی به روشها"، "اصرار" برای خودداری از "حفاظ انسانی"، پا فشاری در راهاندازی "حركت مستقل"، "چپ روی" و "آماتوريسم سياسی" از جمله تشويشها و مجموعه ارزيابیهايیست كه «ايرج فرزاد» از حركت دانشجويان در 16 آذر امسال ارائه میدهد!
بدون توضيحای در يك نگاه میتوان به اين استنتاج واقعی دست يافت كه «ايرج فرزاد» در شرايط كنونی چندان موافق انتخاب سياست و روشهای مجزا با مدافعين جنبشهای "اصلاحطلبی" درون جامعه نمیباشد و به تبع از آن راهاندازی حركت "مستقل" دانشجويان را به توازن قوای درون جامعه و ميادين آموزشی مرتبط میداند و در اين ميان چنانچه روزی، نيرو و يا تشكلی به روش و سياست "مستقل" از نهادهای وابسته به نظام در درون دانشگاهها مبادرت ورزد، از جانب «ايرج فرزاد» به "چپروی" و "آماتوريسم سياسی" متهم میگردد! نگاه و ارزيابیای كه كاملاً در خلاف ايدئولوژی كمونيستها قرار دارد.
براستی سئوال اين استكه چرا «ايرج فرزاد» توازن قوا را به عنوان يك معيار اساسی، مهم و تعيين كننده در انتخاب سياست و روشهای مبارزاتی بر میشمرد؟ چرا تلاش میورزد تا دانشجويان را به سمت همان روشهايی سوق دهد كه تا كنون باعث خسرانهای بیشمار گرديده است؟ مگر در دنيای نابرابر و ناعادلانه، اين روشنفكران و كمونيستها نيستند كه نقش پيشروان مبارزات كارگری –تودهای را در درون جامعه ايفاء مینمايند و آيا مجازاند تا منفعت خود را با منفعت مدافعين نظامهای سرمايهداری گره زنند؟ مگر ايدئولوژی و اهداف كمونيستها به آنان فرمان نمیدهد كه علیرغم كمی نيرو و فقدان امكانات با اتخاذ سياستها و روشهای اصولی و در نبردی نابرابر كارگران و زحمتكشان را به قدرت واقعیشان واقف گردانند؟ مگر تا كنون در تاريخ مبارزات جنبش كمونيستی ما شاهد تحركات مستقلانهی نيروهای كمونيست در برابر طبقات و دولتهای سراسر جنايتكار نبودهايم؟ طبيعتاً اصرار و پا فشاری بر ادامهی همان روشها به بهانهی حفظ و نگهداری ماتريال انسانی بمنظور پيشبرد امر انقلاب، ايدهی انحرافیست كه پاسخگوی معضلات عديدهی جامعهی كنونی ايران نمیباشد.
بر خلاف ديدگاه «ايرج فرزاد» مدافعين منافعی تودهها بر اين باوراند كه در دنيای طبقاتی و در شرايطیكه سرمايهداران و همهی نهادها، نيروها و دولتهای وابسته بدانان جامعه را در جهت منفعت خود سازمان دادهاند، آنان میبايست فارغ از همهی محدوديتهای پيشارو، در درجهی نخست با صدای رسا حقايق را بيان نمايند و در ثانی فعاليتهای مستقل و مجزای خود را عليهی مدافعين سرمايه در هر رنگ و لباسی سازمان دهند. شفافيت بخشيدن بر كار مبارزاتی و مرزبندی عملی و بُرش از نيروهایی كه نقش سوپاپ اطمينان سرمايهداران حاكم را ايفاء مینمايند، همواره از ضرورتها و اولويتهای كاری كمونيستهاست. به عبارت ديگر تا آنجا كه به تجربهی عملی گذشته و واقعيات بر میگردد، اين استكه نه تنها در هم آميخته شدن مبارزات بخشهايی از دانشجويان با جنبشهای به اصطلاح اصلاحطلب حكومتی، نه تنها تأثير مثبتی بر روند فعاليتهای دانشجويان در ميادين آموزشی بر جای نگذاشته است بلكه مبارزات آنانرا به عقب راند و تا حدود و ميزانی در توهمزدائی ماهيت جناحهای متفاوت حكومتی در درون دانشگاهها و جامعه دامن زده شد.
در منطق كمونيستها توازن قوا زمانی در هم ريخته خواهد شد كه نيروی روشنفكر و تحولگرا، جدا از اينكه ماهيت تحركات ضد انقلابی سران حكومت را در عرصههای متفاوت افشاء مینمايد، به موازات آنها تلاش میورزد تا به عنوان سخنگویان جنبشهای انقلابی از سياستها و روشهای پايان دهنده مبارزه به منظور تحقق آرمانهای كارگران و زحمتكشان پيروی نمايد. نمیتوان به بهانهی كمی نيرو و غيره به لشكر سياهی و ارابهی سياستهای ارتجاعی حكومتيان تبديل گشت و خط بطلان بر حركت مستقل و مجزای نيروهای كمونيست و مبارز در هر قشر و صنوف انقلابی كشيد. بدون هيچگونه ترديدی راهاندازی و سازمان دادن تحركات جداگانه از مدافعين سرمايه، از اولويتهای مبارزاتی هر عنصر كمونيست میباشد. تنها در چنين بستریست كه میتوان تودهها را مورد خطاب قرار داد و آنها را عليهی حاكمان سازماندهی نمود. سر و سامان بخشيدن به فعاليتهای مجزا از جناحهای رقيب حكومتی نه تنها، حركتی چپروانه محسوب نمیگردد بلكه پاسخگوی ضرورتهای كنونی جامعهیمان میباشد.
به تاريخ فعالبتهای سازمانهای كمونيستی و انقلابی سه و چهار دههی اخير ايران نگاهی بیاندازيم. مملو از جنگهای نابرابر در مقابل حاكمان میباشد. نيروها و كمونيستهايی كه همواره در جنگ طبقاتی دست پائين را داشتهاند و متأسفانه تا كنون نتوانسهاند محرومان را در مقابل طبقات ضد انقلاب بسيج نمايند ]مگر در دوران كوتاه كردستان كه نيازمند نگاهی مجزاست[. واقعيت اين استكه گردونهی توازن قوا در شرايطی به نفع تودهها و خلقهای ستمديده به گردش در خواهد آمد كه نيروهای كمونيستی و انقلابی سياستهایشانرا بر پايهی منفعت ميليونها تودهی محروم پايهريزی نمايند و در عمل پاسخی در هم كوبنده به ماشين سركوب نظام وابسته به امپرياليسم دهند. ضعف و درد كهنهای كه جنبش كمونيستی ايران بدان مبتلا میباشد و تا كنون نتوانسته است آنرا درمان نمايد. به دليل چنين تعلل و ضعفیست كه بخشهايی از نيروهای جوان كمونيستی ايران حول سياستهای جناحهای رقيب حكومتی گرد آمده و متأسفانه منفعت خود را در منفعت جنبشهای به اصطلاح اصلاحطلب رژيم گره زدهاند. حتماً تا كنون برای «ايرج فرزاد» روشن گرديده استكه همراه شدن دانشجويان با نيروهای وابسته به نظام چه خسرانهايی را بر جای گذاشته و به سد راه جنبشهای پيشرونده تبديل گرديده است. به واقع نتايج مخرب چنين سياستهايی را میتوان در هر دوره نشان داد و به اين جمعبند دست يافت كه حفظ، سر زندگی و بقای نيرو، نه در همسو شدن با جناحهای رقيب حكومتی و در عدم تعرض به نيروهای سركوبگر و دشمن، بل در سامان بخشيدن به فعاليتهای مجزا از دم و دستگاههای حكومتی و در تعرض بی امان و دائمی به منافعی سرمايهداران نهفته میباشد.
زمانهی كنونی، زمانهای نيست كه دولتمردان و سرمايهداران جانی دست بالا را نداشته باشند. آنان بدليل در دست داشتن تمامی اهرمهای حكومتی سعی مینمايند تا جامعه را در جهت منافعی خود كاناليزه نمايند. بنابراين چسبيدن دانشجويان به لايههای به اصطلاح جنبش اصلاحطلب حكومتی، آب در هاون كوبيدن و به معنای تداوم سياستهای رفرميستی تلقی گشته و ره به جائی نخواهد بُرد. اگر امروزه بعضاً دانشجويان – بدليل جدا سازی فعاليتهایشان با نهادها و انجمنهای دولتی در درون دانشگاهها – از جانب «ايرج فرزاد»، دچار "چپروی" گرديدهاند؛ به اين دليل استكه منفعت خود را در منعفت "اصلاحطلبان" حكومتی نمیيابند؛ به اين دليل استكه از تجارب سراسر منفی و هزينهپردازی برخوردار میباشند و به دليل روشن استكه در صحن جامعه نيروی سازمانيافته و با برنامهای وجود ندارد تا از آنها الهام گيرند. دارد تلاش میورزد تا خود را باز يابد و پايههای خود را بر اساس واقعيات سخت زمينی منطبق سازد. چپ منفرد و غير سازمانيافتهی داخل – و عمدتاً تمركز يافته در "جنبش دانشجوئی" -، به مانند چپ سازمانی خارج از كشور، ندانمكار و سر در گم میباشد. چپ داخل دارد تلاش میورزد تا موقعيت خود را باز شناسد و نقبی بر قدرت تاريخی تودهها بزند.
در اين ميان فارغ از اندازهگيری قد و قوارهی فعاليت و كميت آنها، میبايست بر مضمون كار استراتژيكمانشان توجه داشت و دانست كه انقلاب تودهها در بستر بپاخاستن و خيزشهای فرزندان راستيناش استكه به ثمر خواهد نشست.
البته نگرانی «ايرج فرزاد» ريشه در جای ديگری دارد و به قول خويش از اين واهمه دارد كه مباداً روزی چپ ايران، دچار همان "چپروی"های اواخر دههی 40 و اوائل دههی 50 گردد. به همين دليل استكه دارو و درمان فعلی را در عقبنشينی توضيح میدهد و میگويد كه: "دوران فعلی در جامعه ایران، دوران حفظ نیرو و گردآوری قواست. گاهی تشخیص موقعیت برای عقب نشینی، خود یک تاکتیک انقلابی است. من همواره نگران سر برآوردن یک نوع چپ روی در رفتار با نیروی جوان و بالنده سوسیالیسم ایران بوده ام، همواره به مقاطع دورانهای پیشین تعرض ضد انقلاب، بویژه در خرداد ۶۰ فکر کرده ام و عمیقا به این ارزیابی منصور حکمت معتقد شده ام که کمونیسم ایران میبایست در آن سالها به یک عقب نشینی سازمان یافته دست بزند و نیروی بسیاری را که واقعا ماتریال انسانی کمونیسم ایران بودند را از دم تیغ رژیم اسلامی نجات دهد". "نباید با نیروئی که با زحمت و مشقت و خون دل خوردن فراهم شده است، دست به ماجراجوئی زد. همه این عوامل به ما حکم میکند که در اوج مسئولیت به دقت لحظات تعرض و عقب نشینی، لحظات نبرد آخر و یا حفظ و گردآوری نیرو برای تعرض در دورانهای بعدی را تشخیص بدهیم".
"حفظ نيرو" در دوران فعلی، "تشخيص موقعيت"، "چپروی در رفتار نيروی جوان و بالنده سوسياليسم"، عقبنشينی كمونيسم در سال 60 به منظور حفظ ماتريال انسانی، همه و همه نگرش و ارزيابیهايیست كه "ايرج فرزاد» در سال 86 به جنبش كمونيستی ايران تجويز مینمايد!! بدون اينكه دو موقعيت متفاوت مبارزاتی، يعنی در دورانی كه تودهها بطور گسترده در ميداناند و وحشيانه مورد تعرض رژيم قرار دارند را با دورانی كه جامعه در يأس و نا اميدی، ركود و خمودگی بسر میبرد را با روشنی تمام توضيح داد و وظايف كمونيستها را در اين دوران برشمرد.
واقعيت اين استكه جامعه در سال 60، شاهد تعرض رژيم، به جنبشهای كارگری – تودهای و آنهم در سطوح وسيع آن بوده است. جمهوری اسلامی در آن سالها بطور گسترده به جنبشهای انقلابی يورش آورده و به قلع و قمع آنها پرداخته است. تعرض به خلق كرد، تركمن و ديگر خلقها از جمله جناياتی بود كه سران حكومت در حق تودههای محرومان، مرتكب گرديدهاند. چگونه میتوان به عنوان كمونيست بخود قبولاند، در زمانیكه رژيم گستاخانه و سبوعانه به تودهها و به همه يورش آورده است، فرمان عقبنشينی به ميان آنانرا صاد نمود؟ چگونه میتواند خود را به عنوان يك كمونيست متقاعد ساخت در شرايطیكه رژيم جمهوری اسلامی در سال 60 نيروهای سركوبگر خود را عليهی تودههای ستمديده در سراسر كشور سازمان داده بود و روزانه در كردستان و اين منطقه و آن منطقه صدها نفر را وحشيانه اعدام و از دم تيغ میگذراند، به مانند «ايرج فرزاد» عقبنشينی نيروهای كمونيست به ميان تودهها را به عنوان مناسبترين و معقولترين تاكتيك مبارزاتی آنزمان قلمداد نمود؟!! براستی كه چگونه میتوان به عنوان يك كمونيست پذيرفت در حالیكه اعتصابات و اعتراضات كارگران، زحمتكشان، دانشجويان و زنان و همه و همه در سال 60 سراسر جامعهیمان را فرا گرفته بود و ما حتی شاهد تعرضات مسلحانه تودهها عليهی رژيم جمهوری اسلامی بوديم، در همين حين كمونيستها مدافع مجاز به عقبنشينی میباشد!! همهی اينها بنابه باور «ايرج فرزاد» سياست و تاكتيك صحيحای بود كه جنبش چپ در آن مقطع از فهم آن عاجز بود!!!!
كدام عقبنشينی، كدام تاكتيك؟! جمهوری اسلامی به خلقها حمله نموده است؛ كارگران را به خاك و خون كشاند؛ بر صورت دختران و زنان اسيد میپاشيد؛ در ِ دانشگاهها را بست، در درون زندانها حمام خون براه انداخت و آنوقت «ايرج فرزاد» از عقبنشينی نيروهای كمونيست به ميان تودهها سخن میگويد!! تودهای كه خود بطور شبانهروز در زير تيغ جلادان حكومتی قرار داشت؛ سياست و تاكتيك بنادرست و سراسر انحرافیای كه تودهها را در مقابل يورشهای وحشيانهی رژيم تنها میگذارد و دست رژيم را در برقراری حاكميت خويش در اقصا نقاط ايران باز میگذارد.
براستی كه هر چه نظر «ايرج فرزاد» را زير و رو كنيم، چيزی جز عقبنشينی در ميان تودهها و آنهم بدون چشمانداز عايدمان نمیگردد. سياست عقبنشينی در دو دورهی تاريخی، هم در سال 60 و هم در سال 86. وی حتی حاضر است به بهانهی حفظ نيرو و نگهداری ماتريال انسانی برای آيندهی نا معلوم، تاريخ نوشته شده را هم زير پا بگذارد و به تحريف آنها بپردازد. طبيعتاً میبايست با چپروی مرزبندی داشت و به نقد آنها نشست تا به سياست صحيح، اصولی و ثمربخش دست يافت و بيش از اين سرمايههای انقلاب را با اتخاذ روشها و سياستهای سراسر انحرافی قربانی ننمود. با وجود همهی اينها، اين سئوال در ذهن هر انسان آزاديخواه و عدالتخواه نقش میبندد كه آيا رژيم جمهوری اسلامی به اين دليل تعرض وحشيانهی خود را به انقلاب و انقلابيون آغاز نموده استكه در مقابل، نيروهای چپ به مرض "چپروی" دچار گرديده بودهاند؟ مگر در همان آغاز سر كار آمدن رژيم جمهوری اسلامی - دقيقاً 2 ماه بعد از قدرتگيریاش – ارگانهای سركوبگر رژيم، در كردستان و تركمنصحرا حمام خون براه نیانداختند؟ مگر سال 60، سال عقبنشينی سازمانها به ميان تودهها نبود؟ مگر هر يك از آنها در ترك جامعه سياست سبقت از همديگر را پيشهی خود نه ساختهاند؟ جمهوری اسلامی در تعرض به تودهها و نيروهای انقلابی زمان و موقعيت نمیشناسد و همواره و در هر شرايطی چماق سركوباش فعال میباشد.
واقعيت اين استكه ضربان قلب رژيم جمهوری اسلامی با سركوبِ عنان گسيختهی تودهها گره خورده است و بدون آن از كار خواهد افتاد. سران حكومت در درون زندانها و در چهارديواریهای در غُل و زنجير به زندانيان بیدفاع يورش آوردند و آنچنان جناياتی را در حق فرزندان كارگران و زحمتكشان مرتكب گرديدهاند كه رجوع مجدد به آنها قلب هر انسان آزاده و با وجدانی را بدرد میآورد. قهر ضد انقلابی و تعرض وحشيانه جزء ذاتی نظامهای وابستهای همچون رژيم جمهوری اسلامیست. جمهوری اسلامی با سياستِ عريان و معينی به ميدان آمده است و همچنان بدان و تا پايان عمرش وفادار خواهد ماند. هميشه و در هر ماه و سالی به تودهها تعرض نموده است و تحت هيج شرايطی حقوق اوليهی انسانی را برسميت نخواهد شناخت. نمیتوان در هر دوره – هم در سال 60 و هم در سال 86 – نسخهی عقبنشينی به ميان تودهها را پيچيد و آنرا به پای تاكتيكهای صحيح پرولتری برای انقلاب آتی ايران واريز نمود!!!
به هر حال بنابه باور «ايرج فرزاد»، كارگران و زحمتكشان در كدامين دوره میبايست شاهد سياستهای تعرضی نيروهای كمونيست عليهی جانيان بشريت باشند و مانعی دستاندازیهای هر چه بيشتر سركوبگران بر جان و مال آنان گردنند؟ اتخاذ سياستهای پاسيفيستی و انتخاب روشهای غير تعرضی، مانعی بالندگی جنبش و جذب نيروست. جنبش چپ زمانی میتواند حيثيت، موجوديت و رسالت تاريخی خود را بنمايش بگذارد كه در مقابل ديكتاتوری عريان و خشن حاكم بر جامعه، قد علم نمايد و پاسخی متقابل و در هم شكننده به جلادان رژيم دهد.
ايرج فرزاد در تحليل بررسی دانشجويان و به بهانهی سلامتی و حفظ نيروهای انسانی از گذشته هم كمك میگيرد تا به قول خويش مانعی تحركات "چپروانه" آتی جوانان گردد!! بر همين اساس استكه در قسمتی ديگر مینويسد: "جنبش چپ جامعه ايران و بويژه تقلاهای سوسياليسم ايران برای تكاندن خود از ضربات مهلكی كه پوپوليسم و چريكيسم در دوران سلطنت بر آن وارد كرده بود و قتل عامهائی كه رژيمهای سلطنت و اسلامی از نسل پيشين انقلابيون انجام داده بود، از زير آوار اين همه ضايعات انسانی كمر راست كرده است".
طبيعتاً بدون بازنگری دقيق و همه جانبه و بدون به تصوير كشيدن حقيقی وقايعی تاريخی و ثمربخش نمیتوان به نقدی جامع و زنده دست يافت و از گذشته آموخت. رجوع به تاريخ دهههای 40 و 50 و همهی دههها از نيازهای اوليهی مبارزاتیست. همچنين هيچ كمونيستی مجاز نيست تا به بهانهی بررسی و موشكافی دورانهای متفاوت به تحريف واقعيات بپردازد و نتايج حاصله از آنرا وارونه به نسلهای بعدی منتقل نمايد. همواره در بررسی و نقد گذشته، ملاك و معيار خود را میبايست بر اساس واقعيات جامعه استوار سازيم؛ واقعيات و حقايقی كه خوشبختانه هنوز هم شاهدانی دارد و همچنين جوهر نوشته شدهی آن خشك نشده و از ذهنها تودهها خارج نگشته است.
انصافاً بعد از تجربهی چندین دهه فعالیت، لازم است تا کمی بیطرفانهتر به چنبشهای مبارزاتی گذشته نگاهی بیاندازیم و به این سئوال پاسخ دهیم که آيا بنابه باور «ایرج فرزاد»، جنبش چپ جامعه به اين دليل دچار ضربات "مهلك" گرديده بود كه چريكهای فدائی خلق عليهی ارگانهای سركوبگر نظام وابستهی شاهنشاهی بپاخاستند؟! مگر در اثر فعاليتهای مسلحانهی ثمربخش چريكهای اواخر دههی 40 و اوائل دههی 50، فرزندان راستين خلق نبود كه دو مطلق حاكم بر جامعهیمان در هم شكسته شد و بار ديگر نام کمونیسم - كه در اثر خيانتكاریهای حزب توده به فراموشی سپرده شده بود -، بر سر زبانها افتاد؟
در آنزمان رژیم شاهنشاهی بقاء و پایداری حاکمیت خود را در تقویت ارتش امپریالیستی و ارگانهای سرکوبگرش جستجو مینمود. چریکهای فدائی خلق با ارائهی تحلیل صحیح از مناسبات حاکم بر جامعه، به این باور دست یافته بودند که پیشاهنگ پرولتری زمانی میتواند نقش پیشاهنگی خود را در جامعه ایفاء نماید، مگر اینکه به این سئوال اساسی پاسخ روشن دهد که چگونه میتوان در برابر دشمنِ سراپا مسلح و خشن، تودهها را مورد خطاب قرار داد و مبارزاتشانرا رادیکالیزه و آنها را حول سیاستهای انقلابی بسیج نمود. عمليات حماسهآميز چريكها در سياهكل توانست، جنبش چپ را از خمودگی و سر در گمی نجات دهد و دشمنان تودههای ستمديده را به وحشت اندازد. براستی که بر خلاف باورهای امروزی بعضاً عناصر و نيروها، جنبش چپِ آنزمان صاحب داشت، سازمانده، دخالتگر و نقشآفرین بود. متأسفانه دهههاست که چپ در ایران از محتوای واقعی – عملی خود خارج گشته و هیچگونه نقشی در روند مبارزاتی تودهها ندارد. چپ متشکل در هستهها و خانههای تیمی - علیرغم حمل انحرافات -، چپ با هویت و تأثیرگذار بود. نمیتوان به مانند «ايرج فرازد» با قياسی نا صحيح و بنادرست، نگرانی و بیعملی امروزی نيروهای چپ را به گذشته نسبت داد و يا اينكه بر اين تصور تادرست بود كه چريكهای فدائي خلق در آنزمان ضربهی "مهلكی" به جنبش چپ وارد ساختند كه با "تلاش" و "همت" افرادی همچون «ايرج فرزاد» ترميم گرديده است!!!
«ايرج فرزاد» دارد تاريخ را وارونه به نسل جوان امروزی تحويل میدهد؛ در گذشته، از چپِ چپ، تا راستِ راست، تلاشهای بسيار زيادی نمودهاند تا مبارزات رزمندگان سياهكل را "چپروی" و به"جوانان كم حوصله" و "ماجراجويانی" نسبت دهند كه فقط و فقط در صدد "قهرمانپروری"اند؛ امّا آن انقلابيون و ايثارگران، با وفاداری عميق و راستين به منافعی تودهها، در مقابل مشكلات و ناملايمات موجود درون جامعه سر تعظيم فرود نيآوردند و عزم خود را جزم نمودند تا دشمن را از جان و مال تودهها پس زنند. به همين دليل بود كه سلاح بر كف گرفتند و به جنگ با دشمن غدار برخاستند. آنان براستی ماهيت دشمن را شناختند و بجا، روش تعيين كنندهی مبارزه را پيشهی خود ساختند. آن رزمندگان علیرغم محدوديتهای فراوان و علیرغم سلطهی منحط اپورنونيسم بر جنبش كمونيستی و سياستهای مماشاتطلبانه نيروهای لميده در درون جنبشهای انقلابی قد علم نمودند و با تعرض بی امان خويش به نيروهای دشمن، فضای دلخواهی سرمايهداران را زير و رو نمودند.
بنابراين اتخاذ سياست روشن، مجزا و مستقلانه در زير حاكميت افسار گسيختهی نظامهای امپرياليستی از جانب كمونيستهای صديق و مدافعين واقعی منافعی كارگران و زحمتكشان نه تنها امری پذيرفته شده به حساب آمده بلكه در هر شرايطی آنان میبايست با انجام تحركات عملی دستان كثيف دشمنان محرومان را از جان و مالشان كوتاه نمايند. نمیتوان به بهانهی كميت نيرو، سياست عقبنشينی را اتخاذ نمود و نظارهگر كُشتار و سركوب تودهها توسط ارگانهای سراپا مسلح رژيم بود. جنبشهای اعتراضی تودهها نيازمند بُرش و تعرض انقلابیست. در بستر چنين سياستیست كه انقلابِ تودههای ستمديده به ثمر خواهد نشست و متضمن منافعی همهی استثمار شوندگان خواهد بود.
27 دی 1386
17 ژانويه 2008
لينك مطلب «ايرج فرزاد»
http://www.azadi-b.com/M/2008/01/post_26.html
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar