torsdag 28 februari 2008

تحلیلی بر بافت طبقاتی رژیم جمهوری اسلامی و نقش اپوزیسیون ناسیونالیزم در این رابطه

نوشته ای از منصور پرستار


برای باز کردن، شناخت و درک بیشتر از ماهیت نظام سیاسی ارتجاعی بورژوازی جمهوری اسلامی لازم است که نگاهی اجمالی به یک قرن و نیم از تاریخ ایران بکنیم زیرا برسی نظلام سیاسی جمهوری اسلامی بدون در نظر نگرفتن تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ماقبل انقلاب 57 ما را به اشتباهاتی نزدیک می کند. چه بسا هنوز طیفها و کسانی هستند که ماهیت جمهوری اسلامی را یک نظام مذهبی شئونیسم فارس می دانند و از این طریق با دامن زدن به احساسات قومی بازار گرمی را برای خود و کسانی که شناخت دقیق از ماهیت اصلی این نظام حاکم ندارند به وجود می آورند. لذا در مباحث بعدی نقش ناسیونالیزم و آن طیف ارتجاعی را که در فکر کسب قدرت برای حفظ منافع شخصی و سرمایه داری که در فکر از راه بدر کردن مبارزات واقعی مردم هستند را مورد برسی قرار می دهم.

ما باید سیر تحولات اجتماعی در جامعه ایران را از 140 سال پیش از زمان دولت "قاجار" که دولتی ملوک اطوائفی بود برسی کنیم.در این دوران افکاری به عنوان "دولت متمرکز یا دولت مرکزی" پیش آمد که آن هم تحت تاثیر روند بورژوازی و انقلاب کبیر فرانسه بود. که بعدها در دولت امیر کبیر در دستور کار در آمد. همزمان که دولت فئودالیزم قاجار مورد حمله قرار می گیرد با نیروی خارجی دیگری روبرو می شود که تاثیر خود را بر سیر طبقاتی و اجتماعی ایران می گذارد که تاثیر خود را در انقلاب بورژوا دمکراتیک "مشروطه" ایران که برای آزادی و دمکراسی برضد استبداد سیاه نظام قاجار بود، گذاشت واین ادامه یافت تا سر کار آمدن "رضا خان قلدر".

ایجاد دولت متمرکز و دولت مرکزی در ایران و بست شئونیزم فارس به عنوان حربه ای برای گسترش بازار دولتی یا اتوریته دولتی که دارای پوشش سیاسی مستعمراتی دولت انگلیس بود. این تاکتیک از طرف انگلیس در خاورمیانه به منظور جلو گیری از جنبشهای آزادیبخش و رادیکال آن موقع که شدیدآ تاحت تاثیر انقلاب روسیه سال 1917 بودند، تدارک دیده شد این تاکتیک هم یک سری تغیرات را در ساختار جامعه ایران به دنبال خود آورد . با وارد شدن ایران در مرحله ای جدید از مناسبات اقتصادی جامعه ایران نیز تغیرات جدیدی یافت. نتیجه این تغیر درست شدن طبقه ای به نام "طبقه کارگر" بود. این تغیرات در زمان رضا خان شدت بیشتری پیدا می کند چون برخواسته از نیازهای امپریالیستی و نیازها و تضادهای درون خود جامعه ایران بود و به منافع سرمایه داری گره خورده بود. رقابت با جناحهای دیگر امپریالیستی از یک طرف، شکار نیروی کار ارزان و تهیه مواد اولیه، تضاد و شکاف طبقاتی را از طرف دیگر بیشتر و بیشتر شد.

این حرکت روندی، تا حکومت رضا شاه در سال 1332، سرنگونی رضا شاه ، بازگشت پسرش محمد رضا شاه تا انقلاب 1357 و حکومت جدید جمهوری اسلامی ادامه یافت و بعد ها هم جامعه ایران کماکان در روند تکامل برای آزادی و استقلال کماکان در گیر مشکلات بزرگی شد و دلیلش هم روند نیروهای طبقاتی است که در هرم قدرت برای خدمت به نظام سرمایه داری در حال انجام وظیفه هستند. نام حاکم هم چه باشد تاثیری بر قضیه نمی گذارد. حاکم در قالب رضا شاه، خمینی، خاتمی، احمدی نژاد و غیره همان ماهیت بورژوازی خاص خودش را دارد.

حاکمان نظام جمهوری اسلامی علیرغم اینکه فارسی ، کردی، ترکی و عربی حرف می زنند، منافعشان با منافع سرمایه داری جهانی و جناحهای جهانی این نظام گره خورده و اختلافهای اینها هم با این جناحهای جهان سرمایه داری در جهت منافع طبقه کارگر و زحمتکش ایران نیست بلکه در جهت اختلافات درونی آنها برای سرکوب جنبشهای رادیکال اجتماعی می باشد. تا زمانی که ما نتوانیم شناخت دقیقی از این بافت طبقاتی داشته باشیم و از سیاستی که به نام جمهوری اسلامی که حکم می کند و به سرکوب مردم دامن میزند، در تعین آلترناتیو درست بحثها به حاشیه میرویم و حاشیه رفتن هم به این بر می گردد که بعد از جمهوری اسلامی چه خواهد شد. ما می دانیم که ماهیت این رژیم چیست. سوال اینجاست که آیا این رژیم می تواند با کنار گذاشتن دیکتاتوری ماهیتش عوض می شود؟ آیا این دیکتاتوری جنبه فرهنگی رژیم را نشان میدهد؟ آیا به قول بعضی ها این به خاطر جا معه فئودالی و نیمه فئودالی ومذهبی است که دیکتاتوری به وجود آمده؟

اما واقعیت امر این است که این سیاستهای فاشیستی و بربریستی جمهوری اسلامی بر خواسته از منافع طبقاتی و منافع اقتصادیست که در جهت تامین منافع سرمایه داری جهانی چنین سیاستهایی را در پیش می گیرد. تقسیم ناعادلانه ثروت و قدرت در ایران ماهیت اصلی بورژوایی بودن این حکومت را نشان می دهد. پس چگونگی سرنگونی رژیم هار جمهوری اسلامی، تعین کننده آینده ای است که ما برای مردم ایران نوید می دهیم. پس تاکتیک سیاسی ما اپوزیسیون برای سرنگونی رژیم در مبارزات مردم نقش زیادی ایفا می کند.

اگر ما با شناخت دقیق تری از دوران محمد رضا شاه نداشته باشیم نمی توانیم شناخت دقیقی از دوره جمهوری اسلامی داشته باشیم. پیام سیاست رضا شاه پیام درهای باز، صنعت مونتاژ و پیام آزادی و شکوفایی را می داد. این در واقع وارد کردن بار بحران کشورهای متروپل آن وقت مثل امریکا به ایران بود. در واقع این یک ضروریت تاریخی بود که اگر رضا خان هم این کار را نمی کرد دیر یا زود جامعه ایران وارد مرحله سرمایه داری می شد. بعد از مدتی نتایج این کار به شیوه بحران و ترک های شدیدی در خود حاکمیت رضا شاه خودش را نشان داد. نتیجتآ حکومت شاهنشاهی بعد از چندین سال حکومت فقط نامش را در کتابهای تاریخ می شود دید. بعد از انقلاب 57 جمهوری اسلامی از بطن همین تحولات سیاسی اجتماعی بر آمد البته با دسیسه امپریالیسم آمریکا. اما مقایسه کردن این دو نوع حکوت از لحاظ سیاسی اقتصادی کاریست اشتباه برای مثال بعد از سرنگونی رضا شاه تا کنون تغیرات وسیعی در سطح جهان صورت گرفته که بسیار مهم است. مثال اول: مناطقی که در تضاد و حیطه ابرقدرتها در جنگ سرد قرار داشتند بعدها از حیطه قدرت آنها خارج شدند. مثال دوم: شکست بلوک شرق. مثال سوم: حرکت و گسترش سرمایه داری لیبرال آمریکا در نقاط بسیاری از جهان و شکوفایی بلوکهای جدید اقتصادی. مثال چهارم: درصد شهر نشینی در مقایسه با زمان شاه ازدیاد پیدا کرده.

پس جمهوری اسلامی از این قاعده و این معادله مستثنا نیست. علیرغم اینکه جمهوری اسلامی زیگ زاگ میزند، بالا پایین می رود، شعار می دهد و ژستهای دروغین ضد امپریالیستی می گیرد، در روابط سرمایه داری جهانی آغشته است و در هم آمیخته است. مثلآ همین فروش نفت و گاز را در چهار چوب روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بین المللی انجام میدهد. پس نتیجتآ این رژیم چه از طرف آخوند یا غیر آخوند اداره شود همان ماهیت بورژوازی یعنی حفظ منافع بورژوازی جهانی را دارد. حکومتی که از یک طرف شعار ضد امپریالیستی و استقلال را بلند می کند از طرف دیگر از اولیه ترین مواد غذایی گرفته تا تامین مایحتاج خودش را هم از خارج تامین میکند. کشوری که خود یکی از بزرگترین تامین کننده گاه بنزین و نفت است ولی از کشور های دیگر بنزین و نفت وارد می کند. این نشان دهنده این است که کماکان این رژیم از بیخ و بن به همان رژیم امپریالیستی وصل است و هر گونه بحران در کشور های مثل آمریکا و کشورهای اروپایی و غیره بر ایران تاثیر می گذارد

امپریالیست جهانی در معادلات سیاسی و اقتصادی آسیایی نقشی زیادی داشته و نگذاشته که ایران روند تاریخی و حرکتی که اروپا داشته را طی کند. و همین نیروی خارجی است که در واقع جلو تکامل و پیشرفت جریانهای اجتماعی را گرفته است اما به خاطر منافع طبقاتی خودش و به خاطر سیاستهای استثمارگرانه اش مجبور به تغیرات جزیی در بافت جامعه ایران می شود. جامعه ایران جامعه ای است دارای بیش از 10 میلیون کارگر صنعتی، فنی ، کشاورزی و فصلی است. طبقه ای که به خاطر منافع استثمار گرانه نظام سرمایه داری در میدانهای کار روزانه قربانی می شود.

جمهوری اسلامی با سر کار آمدن خود با حمله به کردستان، ترکمنستان، قتل و عام کارگران و بستن دانشگاهها خط خودش را به خوبی به همه نشان داد و حتی به جریاناتی که به خود رژیم متوهم بودند حمله وحشیانه ای شد. اما این سرکوب به معنای از بین بردن جنبش کارگری و خواست طبقاتی آن نبود بلکه این طبقه کماکان در هر زمان تاریخی خود را پیش برده است و با وجود تمام دیکتاتوری که وجود دارد کسانی مثل "محمود صالحی" و "منصور اسانلو" را در دامن خود می پروراند. اما به دلیل ناهموار بودن شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران، یک واقعیت هنوز وجود دارد که چپ رادیکال ایران نباید این واقعیت را فراموش کند و آن هم این است که طبقه کارگر ایران هنوز به آن تعقل اجتماعی و آگاهی کامل طبقاتی خودش نرسیده که بتواند قدرت سیاسی را در آینده ای نزدیک بدست بگیرد در نتیجه ما باید مراحل قبل از قدرت سیاسی را با نیروهای دیگر پیش ببریم. چیز غیر محتمل هم نیست که در شرایط خاص انقلابی این طبقه خود را به شیوه ای متحد سازمان دهد و قدرت را در دست خود قبضه کند. همان طور که ر. ابراهیم علیزاده، دبیر اول کومله، اشاره کردند که چرا چند هزار ملا توانستند در انقلاب 57 انقلاب را قبضه کنند (البته با کمک سی آی ای) ولی چندین ملیون کارگر با قدرتی که دارند نتوانند این کار را انجام دهند؟ پس طبقه کارگر می تواند در شرایط خاص معادلات سیاسی را عوض کند و این هم بستگی به سطح آگاهی و اتحاد این طبقه دارد.

جمهوری اسلامی با برداشتن روبنای ارتجاعی مذهب این را ثابت می کند که خود این مذهب نشانگر نمایندگی منافع مشخص طبقاتی است که در طول تاریخ هم برای همه مشخص است. اگر "محمد" بنیان گذار اسلام 1400 سال قبل نماینده جامعه ملوک الطوایفی بوده حالا در قرن بیست و دوم کسانی که در راس قدرت اسلام سیاسی قرار دارند به عنوان نماینده سیاسی طبقه ای است که قدرت سیاسی و بازوی نظامی مشخصی دارند که این بازوی نظامی را در جهت تامین منافع طبقاتی خودشان که همان نظام سرمایه داری است به حرکت در می آورند.


در بخش اول بحثم به شیوه کوتاه به این مساله اشاره کردم که چگونه ایران از مرحله فئودالی وارد مرحله سرمایه داری شد واین این روند سیاسی اجتماعی و اقتصادی چه تاثیراتی را بر جامعه ایران گذاشت. یکی از این تاثیرات پدیده "طبقه کارگر" بود. طبقه ای که به خاطر مناسبات سرمایه داری به شیوه های مختلف از هر سو مورد سوء استفاده قرار می گیرد. بخش دوم این بحث مربوط به نقش اپوزیسیون ناسیونالیسم در مناسبات سیاسی ایران است. اپوزیسیون ناسیونالیسمی با تحریف و وارونه کردن واقعیات در جهت حفظ نابرابری های موجود در جامعه، در صدد بالا بردن احساسات قومی است.

ما باید برای شناخت دقیق نظام سیاسی جمهوری اسلامی آن را از یک دیدگاه طبقاتی مورد برسی قرار بدهیم. زیرا این نظام مانند نظامهای سیاسی دیگر دنیا عجین شده با مناسبات جهانی است و بدور و فارغ از مناسبات سرمایه داری نیست. بافت جامعه ایران از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جزو یکی از حلقه های "زنجیر گلوبالیزاسیون" است. نقد و برسی نظام مستبد ارتجاعی جمهوری اسلامی ایران از دیدگاه ناسیونالیستی و منتصب کردن این نظام به قومی "خاص" از جمله خطاهایی است که به غیر از تفرقه و جدایی مردم ایران و پژمرده کردن مبارزات واقعی درون ایران، چیزی دیگر را به دنبال نخواهد داشت. چه بسا که جریانهای راست جامعه ایران همیشه درصدد برجسته کردن مسائل قومی و ملی هستند و به این وسیله خاک در چشم مردم کارگر و زحمتکش ایران میریزند که در واقع این افکار سست و بیمار به غیر از حمایت منافع طبقات بالا دست جامعه چیزی برای مردم کارگر و زحمتکش ایران ندارد. و درواقع این مردم زحمتکش و کارگر هستند که سنگینی بار ستم ملی را می کشند نه بورژوازی قومهای ایران. ناسیونالیسمی که مساله "زبان" برایش مهمتر از مساله "نان" است، مساله حکومت "محلی" برایش مهمتر از مساله "رفاهیات" اجتماعی برای مردم، مساله حمایت از "سرمایه دار" برایش مهمتر از حمایت از "کارگر و زحمتکش" است. ناسیونالیسمی که در واقع هیچ گونه راه حل اساسی برای مشکلات جامعه ندارد و همه چیز را در بدست گرفتن قدرت محلی خلاصه می کند.

ناسیونالیزم اقلیتهای ایران هر از دم گاهی حرف از "حکومت فارس" می زنند. و برای احساساتی کردن فضای سیاسی، جنایتهای جمهوری اسلامی را به نام "قوم فارس" ثبت می کنند. ناسیونالیسم باید این نکته را روشن کند که منظور از قومیت فارس چه کسی است؟ ناسیونالیستها چه کسانی را قومیت فارس می دانید؟ اگر منظورشان استان فارس است که تاحالا در تاریخ چند هزار ساله ایران به حکومت و قدرت نرسیده اند جز در دوران زندیه! به حکومتهای پیشین ایران تا حکومت اسلامی نگاهی بیندازید! حکومت قاجار 300 سال در ایران حاکمیت کرد که "ترک" بود! نادرخان افشار موءسس افشاریان، "کرد" و اهل "هوشار" به کردی بود البته به قول ناسیونالیسم کرد! رضا شاه پهلوی خودش از مازندران بود و فارس نبود! به سران جمهوری اسلامی نگاهی بیندازید! کدام یک از اینها فارس است! خمینی فارس نبود حتی بلد نبود فارسی حرف بزند، خاتمی، رفسنجانی، احمدی نژاد، هیچ یک از اینها فارس نبوده اند و نیستند اینها حتی تو خانه هایشان فارسی حرف نمی زنند! خاندان پهلوی فارسها را هم کشتند، آذری و کردها را هم کشتند! جمهوری اسلامی فارسها را هم در جبهه های جنگ قربانی کرد. ناسیونالیزم به این شیوه حتی جنایت و ستمی که بر قوم فارس هم میرود را تحریف می کند و چه بسا کشتار فارسها را هم پنهان می کنند. پس مرتجعین و ناسیونالیستهای ایرانی می کوشند تا خاک چشم مردم بپاشند و جنایتهای حکومت سرمایه داری که مذهب را هم کول مردم ایران کرده است را به پای فارس ها بگذارند!

واقعیت این است که اگر آخوندی کم بیاورد به مسائل دیگر می پردازد که اهرمهایش در جامعه وجود داشته باشد مثلآ ناسیونالیسم، مذهب و غیره. هر زمان که لازم بوده مذهب رو به جان مردم انداخته اند، هر زمانی لازم بوده ناسیونالیزم را به جان مردم انداخته اند و در بسیاری از زمانها هر دو را با هم ادغام کرده اند. جمهوری اسلامی هر وقت که لازم می بیند می گوید ملت غیور ایران، ملت غیور کردستان، مردم غیور آذربایجان و غیره. حکومتی هم که امروز قدرت را در ایران در تصاحب خود دارد، دارای کرد، عرب، بلوچ، ترک، فارس، لر و غیره است. فرض کنید زمانی که آذری ها به استقلال برسند و اگر روزی از روزها ارامنه در این کشور بخواهند با زبان مادریشان حرف بزنند حکومت ترکها نمی گذارد و می گویند ترکی زبان رسمی ماست! دولت شئونیسم ترکیه را ببینید! کردهای آنجا حتی از حق حرف زدن با زبان مادریشان محروم هستند و این نه تنها در مدارس بلکه در خیابان "کردی" حرف زدن "ممنوع" است و کردها بشدت سرکوب می شوند.

از تجربه کشورهایی که پرچم ملی گرایی را بلند کردند و به استقلال رسیده اند استفاده کنیم. به کشورهای شوروی سابق نگاه کنید!

تاشکند که یک روز از کشورهای پیشرفته روسیه بود حالا به یک خرابه و شهری عقب افتاده تبدیل شده! ناسیونالیسم سرایه داری ترکمنستان با آن همه نفت و گازی که در چنگ دارد و با جمعیتی کمی که این کشور دارد، در مشکلات زیادی گیر کرده و جوابگوی خواستهای مردمش نیست. این هم از ملی گرایی و جدایی. ناسیونالیزم مردم را به خاطر تجربه شوروی از کمونیستها می ترساند اما واقعیاتی که بعد از حکومت "سابق شوروی" بر کشورهای کارتونی ناسیونال -بورژوا آنجا، حاکم شده است واقف نیستند! شاید هم بدانند اما برای ترویج افکار خود این را از مردم بخصوص طبقه کارگر و زحمتکش ایران پنهان می کنند. می گویند یک و نیم میلیون آدم در فلان جای دنیا به استقلال رسید چرا ما نرسیم؟ ولی عزیز من به چه قیمتی؟ به این قیمت که شما سلطه را بدست بگیرید، ثروت مردم را بدست بگیرید و مردم زیردست و محروم از فقر و گرسنگی شب و روز را آه بکشند! تجربه زنده همان کشور های شوروی سابق است که به خاطر یک "نان" آدم می فروشند! شهرهای زیبا به خرابه ها تبدیل شده است فاصله فقر و ثروت بیداد می کند، تبعیض و فساد مالی به حد فاجعه باری بالا رفت است. اینها معظلاتی هستند ناشی از تقسیم ناعادلانه ثروت بین مردم و نتیجه اقتصاد بحران زده بورژوازی است که ناسیونالیسم در رسیدن به آن پا فشاری می کند.

حق تعین سرنوشت حرفی درست است اما در کدام سیستم! بافت فکری بورژوای در قالبهای مذهبی،ناسیونالیسم و غیره نمی تواند پاسخ گوی مسائل امروزه بشری باشد. زمانی که حرف از انسان و رفاهیات برای زندگی انسان است پس حرف زدن از قومیت و دم زدن از ملیت و جدایی و تفرقه افکنی ارتجاعی است پس خطر ناسیونالیم به اندازه خطر جمهوری اسلامی جامعه ایران را تهدید می کند.

حکومتی ج.اسلامی جامعه ایران را به جامعه ای غیر متمدن تبدیل کرده است و این کار را هم از طریق قوانین غیر متمدن یعنی عصر حجری انجام داده است. به کوچکترین خواستهای مردم با گولوله و طناب اعدام پاسخ میدهد. نظام استبداد اسلامی ایران سیستمی را مانند یک سیستم مافیایی درست کرده است. سیستمی که از حاشیه نشینان در قدرت استفاده می کند و این باندهای حاشیه نشین هستند که قدرت را گرفته اند، ثروتهای بالا آورده را بدست آورده اند و یک شبکه فامیلی ایجاد کرده اند. شبکه ای که از سرمایه داران و مرتجعین متشکل است. مبارزه با چنین شبکه هایی بر می گردد به بافتهای طبقاتی که در جامعه وجود دارد. اما متاسفانه به دلیل نا آگاهی و فقر فرهنگی که در میان عده ای زیادی وجود دارد هر زمان که اراده بشود می توانند اهرم های مانند مسائل قومی، مذهبی، فرهنگی، مرزی و غیره را فعال کنند تا بتوانند اختلافات را بیشتر دامن بزنند و مردم را دنبال پرتقال فروش بفرستند. و از این طریق هم جریانهای ناسیونالیست و مرتجع می توانند از این شرایط نانی گیرشان بیاید و "قسمتی" از این نیروی که احساساتی شده را در دام خود بیاندازند.

ناسیونالیزم قومی برای سرنگونی جمهوری اسلامی راه کارهای مختلفی دارد و وجه مشخصه آن این است که تئوری مشخصی برای از بین بردن دولت مرکزی ندارد یا اگر هم داشته باشد با یک چشمک زدن از طرف دولت مرکزی، قابل تغییر و بازبینی است. ناسیونالیزم نمی تواند راه حل درست برای سرنگونی را ارائه بدهد. همچنان که بعضی از طیفهای راست در درون "بعضی" از "چپهای" ایران نیز از ارائه برنامه ای مشخص برای سرنگونی جمهوری اسلامی عاجز هستند. جمهوری اسلامی با دامن زدن به ستم ملی در ایران در واقع بر این امر آگاهانه واقف است که چگونه جلو اتحاد قومهای درون ایران را بگیرد. این بدان معناست که اجازه ندهد تا یک آلترناتیو واقعی ایجاد بشود، اجازه ندهد تا یک "عمل" مبارزه واقعی درست بشود و اجازه ندهد تا یک "ذهنیت" به یک تئوری مادی تبدیل بشود که بتوان به آن عینیت یا ماده ببخشد.

آدمی که میخواهد تبعیض را از بین ببرد باید برای آزادی همه انسانها مبارزه کند. این ذهنیتی واهی بیش نیست که شعار "مرگ بر شئونیسم فارس" را به جمهوری اسلامی منتسب کرد. فارسی بر راس قدرت وجود ندارد تا ناسیونالیستها، شئونیسم فارس را به آنها منتسب کنند. ناسیونالیزم استقلال می خواهد؟ استقلال را از چه کسی می خواهند بگیرند؟ بحث استقلال وقتی مطرح است می شود دنبالش را گرفت که یک سیستم دمکراتیک حاکم است یعنی بکار بردن ابزار دمکراتیک و نه با اختلاف اندازی! اگر حرف از ملی گرایی است پس باید پرونده پشت پرده ناسیونالیسم را روی میز گذاشت و بیشتر برسی کرد. مثلآ ناسیونالیسم آذری چه ارتباطی با ترکیه دارد؟ شئونیسم ترکی که خود حقوق مردمش را در ترکیه به شیوای وحشیانه سرکوب می کند و حتی از مرزهای خود هم برای بمباران مردم محروم کشورهای دیگر حذر نمی کند. ارتباط ناسیونالیسم آذری ایران با گروههای متعصب ترکی در ترکیه مثل "گرگهای خاکستری" و ارتباط این دو ناسیونالیسم با آمریکا و غیره هم جای ابهاماتی است که خود حدیثی است جدا! ناسیونالیسم عربی جنوب ایران و درست شدنشان از طرف حکومت بعث عراق در زمان اختلافات ایران و عراق و ارتباطات پشت پرده آنها هم بحثیست جدا! ناسیونالیسم فارس که بغل دست آمریکا سالهاست خوابیده همین طور! ناسیونالیزم کرد که با سوت آمریکا به رقص در می آید و ارتباطات پشت پرده او با حکومتهای غارت گری مثل آمریکا و انگلیس چی!

آیا واقعآ این ملی گرایی در جهت حفظ منافع به قول خودشان "ملی" ایرانی ها یا کردها یا آذری ها و عربها و غیره است؟ نه! تنها در خدمت ارتجاع و سرمایه داران است و بس. حتی ناسیونالیزم اقلیتهای ایران به جای اینکه استراتژی بهتری در قبال سرنگونی رژیم داشته باشند از همین حالا بر سر اینکه کدام قسمت از زمینها مال این یا آن است، اتاق خواب فلان کس کجا باشد و غیره دعوا دارند. در این شرایط اپوزیسیون ایرانی چه راست و چه چپ باید این امر مهم را فراموش نکند که باید تئوری را تدوین کرد که بر اساس آن بتوان انگیزه مبارزاتی لازم را به جهت حرکت در درون جامعه ایران بوجود آورد که این نیاز حس بشود که باید در جهت سرنگونی رژیم اقدام کرد، مبارزه کرد و حرکت کرد و انگیزه را در دل مردم درست کرد. "حرکت بدون ایجاد انگیزه" نمی تواند صورت بگیرد. با این شعارهای اپوزیسیون ناسیونالیسم ایران، جوانه های مبارزاتی و انگیزه های کوچکی هم که وجود دارد خشکیده می شوند و می میرند. پس تاثیر شعار و تعین تاکتیک غلط سیاسی در شرایط ویژه مبارزاتی از طرف جریانهای سیاسی باعث به تاقچه گذاشتن مبارزات عملی در جامعه ایران است. پس این نکته بسیار مهم است که اول باید یک استراتژی مشترک را داشت برای هدفی مشترک و این هدف مشترک هم "جمهوری اسلامی" است. پشت بستن به نیروهای خارجی فقط در جهت سرکوب مبارزات واقعی مردم است. تنها راه اپوزیسیون برای سرنگونی رؤیم دیکتاتور، اتکا به نیروی اجتماعی داخل ایران و حمایت از این جنبشهای اجتماعی است. آزادی و دمکراسی که با توپ و تانک به ایران بیاید هدفی جز سرکوب خواستهای مردم ایران و گسترش گرسنگی، جنگ و اختلافات وغیره را ندارد. اعتراض و جنبش باید از درون خود جامعه رشد کند که احزاب سیاسی در این میان نقش بسزایی در هدایت این جنبش دارند. متوصل شدن به نیروهای سرکوب گر امپریالیستی کاری جز خاموش کردن شعله های مبارزاتی مردم ندارد.

زنده باد روز زن هشت مارس
زنده باد جنبش کارگری و جنبش دانشجویی

از سایت صدای آزادی دیدن فرمایید
www.sedaeazadi.se
منصور پرستار
2008-02-29
mansour_parastar@hotmail.com

برای دیدن بخش اول اینجارا کلیک کنید

Inga kommentarer: