söndag 30 mars 2008

تبلیغات و نقش آن


تبلیغات و نقش آن
Mediakracy

آیا می توان ذهن انسان را در جهتی خلاف خواست و اراده او کنترل کرد؟ آیا انسان آنقدر تاثیر پذیر است که هر متخصص تبلیغاتی آشنا با رموز اندیشه و احساسات او بتواند رفتارش را در جهت مطلوب هدایت کرد؟ برای این پرسش دو پاسخ وجود دارد:
پاسخ نخست آنست که، انسان موجودی است پیچیده و هیچ کس ، حتا خود فرد را نیز به اندرون روان و اندیشه اوراهی نیست. این درست است که او با محیط خود در تاثیر متقابل است، اما این یک داد و ستد دو جانبه است، چیزی از محیط می گیرد و چیزی به آن می افزاید. بنابر این دیدگاه، ایده هایی همچون تهاجم تبلیغاتی، جنگ روانی و تاثیر گذاری بر افکار ، وهمی بیش نیست.
پاسخ دوم آنست که دنیا، دنیای تبلیغات است. هر رفتار سیاسی می تواند یک حرکت تبلیغاتی باشد. تبلیغات ابزار اصلی سیاست مداری و روابط بین دولتهاست. در پس هر خبر منتشره از وسائل ارتباط جمعی، منظور تبلیغاتی نهفته است. وظیفه ذهن سختگیر آنست که- بمنظور فریب نخوردن - آن منظور را دریابد.
دو تعریف از تبلیغات:
1 – تلاش عمدی که توسط برخی افراد یا گروهها با بهره گیری از وسائل ارتباطی برای کنترل، یا تغییر شکل دادن نگرش دیگر گروهها انجام می شود، با این هدف که عکس العمل آنها در یک موقعیت ویژه، به اندازه ایی که مطلوب تبلیغاتچی است، تحت تاثیر قرار گیرد. در اصطلاح تلاش عمدی ، کلید ایده تبلیغات نهفته است. این تنها چیزی است که تبلیغات را از غیر تبلیغات جدا می سازد. زیرا هر عمل ترغیبی، زمانی می تواند تبلیغات نامیده شود که بخشی از یک تلاش برای کنترل نگرشها و ایجاد یک رفتار باشد ( 3 )
2- بهره گیری کم و بیش عمدی، سیستماتیک و طراحی شده از سمبلها که بطور عمده توسط تلقین و تکنیک های روانی مناسب انجام می شود و با هدف تغییر و کنترل افکار، عقاید ، ارزشها و در نهایت تغییر رفتار آشکار افراد ، به سوی مسیر تعیین شده همراه است(4)
در دو تعریف فوق، چهار عنصر مشترک وجود دارد:
1 – وجود یک عامل ایجاد کننده ارتباط با هدف دگرگون کردن نگرشها، باورها و رفتار دیگران
2- سمبلها، اعم از سمبلهای کتبی، شفاهی و عملی که توسط عامل ارتباط، مور بهده برداری قرار می گیرد.
3- وسیله ارتباطی
4- مخاطب یا هدف
تبلیغات شامل فرایند ترغیب، انتخاب واقعیت ها و پاسخ های از پیش تعیین شده می باشد. بنابر این تبلیغات یا بیانگر شمه ایی از واقعیت اند یا دروغ محض اند.
سئوال: ارتباطات چگونه بر مخاطبین خود تاثیر می گذارند؟
سئوال: کدام ویژگی شخصی و اجتماعی مردم، آنان را آماده می کند تا در برابر پیامهای انتشار یافته بطور مطلوبی تاثیر پذیرند؟ سئوال: آیا شخصیت فردی انسان(3) و شخصیت اجتماعی انسان(4) تاثیری در پذیرش تبلیغات دارد؟
معمولا ً افراد در برابر اطلاعا تی که متناسب یافته هایشان از واقعیت نباشد، مقاومت می کنند. همواره جستجوی اطلاعاتی هستند که ذهنیتهای ریشه ایشا ن را تائید کند. زمانی که در معرض اطلاعات متعارض با یافته هایشان قرار می گیرند، آنانرا مردود شمرده یا معنا و مفهوم شان را تحریف کرده و یا منبع اطلاعات را بی اهمیت بحساب می آورند. نگرش نخستین هر فرد به عامل ارتباط، در پذیرش اطلاعات توسط او نقش مهمی دارد.
تبلیغات زمانی موثر خواهد بود که مخاطبین آن لااقل با برخی از نگرشهای تبلیغات چی شریک باشند. تردید، ترغیب و تاثیر مراحل مختلف هدف تبلیغات قرار ِ گرفتن می باشند. ابزار زیر وسیله ی جلب توجه هدف می باشد:
1- برچسب زنی یا نامگذاری : کمونیست ها را سرخ نامیدن( در جوامعی که سرخ بار منفی دارد).
2- کلی بافی های فریبنده: جهان آزاد
جهان اسلام
روح آفریقایی
همبستگی سوسیالیستی
همه ی مردم مترقی دنیا خواستار آنند که…. همه ی انسانهای صلح دوست میدانند...
تمام دنیا می دانند…..
روشن و واضخ است که…….
3- یکرنگی با مخا طب: بکار گیری زبان محاوره ای ، لحجه و اصطلاحات بومی مخاطب
4- گواهی: بهره گیری از شخص یا نهاد مورد اعتماد مخا طب در صدد تائید یا انتقاد از یک عقیده ی سیاسی
5- گزینش: انتخاب گزینشی از واقعیت برای پیشبرد نظر ( نه بیان تمام حقایق)


(1) . ایالات متحده آمریکا- تبلیغات و جنگ روانی- 1962 ترنس کوالتر
(2) . بریتانیا- روشهای متقاعد سازی 1963 - کیمبال یونگ
(3) شخصیت فردی انسان: نگرشهای پایه ایی نسبت به اهداف، باور ها و مردم
(4) شخصیت اجتماعی انسان: نگرشهای سیاسی فرد، تابع نگرش گروهی که فرد به آن تعلق دارد

اتاق پالتالکی محمود صالحی

اتاق پالتالکی محمود صالحی


گزارش 6
29/3/2008

روز شنبه 29 مارس ساعت 8 شب، ششمین شب اتاق پالتالکی محمود صالحی برگزار شد.

آخرین اخبار در مورد وضعیت محمود صالحی به اطلاع حاضرین در اتاق رسید. پرونده محمود صالحی برای رسیدگی به دادگستری ارجاع شده است. محمود آخرین دفاعیتات خود را با قاضی پرونده طرح کرده است. محمود دوبار ه به زندان منتقل شد. وضعیت جسمی او بعلت اعتصاب غذا نامناسب بود اما از روحیه مصمم و استوار برخوردار است. محمود با توجه به خواست فعالین و علاقمندان قبول کرده است که به اعتصاب غذای خود کاملا پایان دهد.

فعالین نهادها، گزارشات و برنامه های آکسیونهای اعتراضی خود را به اطلاع اتاق رسانده و نهادها کماکان به اعتراضات و نیز جلب پشتیبانی برای آزادی محمود صالحی و نیز افشای جمهوری اسلامی تا آزادی محمود صالحی بیوقفه ادامه خواهند داد.

تاکید دوباره بر جمع آوری کمک مالی برای معالجه و مداوای محمود صالحی شد و پیشنهاداتی برای بهترپشیبرد کمپین جمع آوری کمک مالی طرح و نیز حول آنها شور و مشورت صورت گرفت.

پیشنهاد معرفی و آشنایی بیشتر با محمود صالحی طرح گردید.
در مورد ایجاد هر چه بیشتر نهاد های همبستگی با جنبش کارگری در شهرها و کشورهای دیگرنیز برای هرچه پربرتارتر و قوی تر کردن همبستگی با جنبش کارگری ایران و یاری رساندن به مبارزاتش تاکید گردید.





آدرس اتاق پالتالک

IRAN Azadi fori Mahmod Salehi

fredag 14 mars 2008

برای این است که من کمونیستم!


کمونیست بودن و مبارزه کردن در راه رسیدن به عدالت اجتماعی از بحثهای مفصلی است که روشن کردن زیادی می خواهد. اصولی را که من به عنوان کسی که معتقد به مبارزه طبقاتی است را می توانم در مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه امروز باز یابم. جزئی از معظلات بشری در قرن بیست و یکم را می شود به شیواه ای ملموس در هر نقطه این دنیای کوچک یافت و می شود گفت: خشونت، ظلم، تحقیر طبقات زیر دست به و سیله حاکمان، طمع و آز بی پایان ثروتمندان، خطر سرمایه جهانی که تهدیدیست بزرگ برای زیستن بشریت روی کره ای (زمین) کوچلو که در منظومه شمسی به اندازه یک نقطه کوچک می باشد، فقر و گرسنگی و غیره، معظلات و تحفه نظام نابرابر سرمایه داری برای جامعه بشری هستند.

چطور می شود در جهانی که شرکتهای بزرگ تجاری آزادانه با دستهای غارت گرانه و ویرانگرانه برای بدست آوردن کوچکترین "سود"، فقر، گرسنگی، مریضی و کشتار جمعی را به بار می آورند، خاموش نشست! چطور می شود این را دید و چشمان خود را روی هم نهاد و وانمود کرد که ما "نمی بینیم"؟ چطور می شود گرسنگی بچه های همسایه را دید و خود با شکمی سیر، خواب راحتی را بر وجدان خود حکمفرما کرد؟ چطور می شود کبری و پری، خواهران، مادران و دخترانمان را دید که در این جامعه نابرابر، روزانه به جرم زن بودنشان مورد خشونت های جسمی، جنسی، حقوقی قرار می گیرند، را نادیده گرفت؟ شرط اول برای دیدن این همه نابرابری خود سازی خود آدم است و شرط دوم مبارزه برای تغیرنابرابری که تنها از راه مارکسیسم علمی و انقلابی محتمل است.
چرا من کمونیستم! من کمونیستم برای اینکه بتوانم برای رسیدن به عدالت اجتماعی مبارزه کنم به اندازه توان و زمان. من کمونیستم برای اینکه خود را مثل انسان احساس کنم. این احساسیست زیبا، یعنی تعلق به یک سنت مبارزاتی 150 ساله جنبش کارگری برای رسیدن به زندگی بهتر برای طبقات محروم جامعه! برای رهایی و آزادی انسان از دست انسان استثمارگر! کمونیسم جنبشی است برای مبارزه با نظام سرمایه داری و استثماری که کاپیتالیسم در وجود مکانیزم خود دارد. کمونیست بودن به معنای قبول نکردن جبریست که ما روزانه با آن در جامعه بشری سرو پنجه نرم می کنیم. جبری که مرا وادار می کند تا برای اینکه زنده بمانیم، قسمت اصلی زندگیمان را صرف بدست آوردن "پول" کنیم. من و تو در جامعه ای زندگی می کنیم که در آن در سیستمی به کار برده می شود که "سود" را برای دیگری بوجود می آوریم، من و تو مانند یک کارت قابل تعویض در مکانیزم ماشین شخصی به کار برده می شویم. ما نیروی کار خود را می فروشیم. فروش نیروی کاری که ماهیت اصلی انسان را از خود انسان می گیرد. راه بازگشت به ماهیت اصلی من همان دنیای بدون استثمار، یعنی کمونیزم است. آنجاست که من و تو و دیگران کابوس دهشتناک سرمایه را فراموش می کنیم. این اتوپی نیست بلکه علم و روش زیستنیست متضاد با اتوپی های خیالی بشری.
در دنیای نابرابر، من و توی کمونیست را می خواهند از بین ببرند چون من و توی کمونیست کلید و علم چگونگی مرگ سرمایه را در دست داریم. پس وقتی که می خواهند ما را بکشند، زنده ماندن ما نشانه شکست و مرگ آنهاست.
پس:
زنده باد کارگر کمونیست

منصور پرستار
mansour_parastar@hotmail.com
2008-03-14

lördag 8 mars 2008

روز زن روز نجیبه صالح ز اده و پروین اسانلو

روز زن روز نجیبه صالح ز اده و پروین اسانلو


امروز هشت مارس، روز بزرگیست برای همه ما آدمهایی که معتقد به مبارزه طبقاتی و آزادی بی قید وشرط انسانها هستیم. امروز روز به یاد آوردن زنانی است مبارز و جسور، همچون نجیبه صالح زاده و پروین اسانلو و همه زنانی که در قلب نظامی مرتجع و دیکتاتور مبارزه می کنند. روز هشت مارس روزی است که زنان مبارز، نجیبه صالح زاده وپروین اسانلو بدون حضور مردان مبارزشان، محمود صالحی و منصور اسانلو به استقبال هشت مارس می روند. این درحالیست که رهبران جنبش کارگری ایران صالحی و اسانلو در زیر وحشیانه ترین شکنجه های روحی و فیزیکی بسر می برند اما یک لحظه از عقاید خود نکاسته اند. مردانی که رژیم جهل و خرافه فقط بر "جسم فیزیکی" آنها غالب است اما هیچ وقت "دنیای درون" آنها را نمی تواند صاحب شود. دنیایی درونی که تنها متعلق به خود صالحی و اسانلو نیست بلکه متعلق به آدمهای گرسنه و ستم دیده است. صدمین سالگرد روز زن در ایران در شرایطی جشن گرفته می شود که خانم صالح زاده و خانم اسانلو این زنهای مبارز و خستگی ناپذیر جای شوهران خود را خالی نگذاشته اند و پابپای فرزندانشان و هم سرنوشتان در راه رسیدن به عدالت اجتماعی و زندگی بهتر برای هم سرنوشتانشان همواره از پایی نا ایستاده اند. زنانی که در شرایط سخت و ناهموار ایران به عنوان الگوی مبارزاتی برای دیگر زنان و کارگران در آمده اند. من از طرف خودم و از طرف تمام انسانهای مبارز این روز را به تمام زنان مبارز ایران بخصوص خانم نجیبه صالح زاده و خانم پروین اسانلو تبریک می گویم و دست این رهبران را به گرمی می فشارم.

زنده باد هشت مارس
زنده باد صالحی ها و اسانلو ها
منصور پرستار

Mansour_parastar@hotmail.com
2008-03-08

lördag 1 mars 2008

منصور پرستار : زنان و حقوق، مردان و اخلاق. به مناسبت روز جهانی زن

نوشته ای از منصور پرستار

زنان و حقوق، مردان و اخلاق. به مناسبت روز جهانی زن

www.sedaeazadi.se

زن برای رهایش صدها سال است در خشن ترین نظامهای حاکم مانند سرمایه داری و در خشن ترین فرهنگهای حاکم یعنی جو مرد سالاری ، مبارزه کرده است. مبارزه ای که او را آب دیده تر و جسور تر بار آورده است. دفاع از حقوق زن نه تنها مساله ای سیاسی بلکه مساله ای اخلاقی و انسانی است. انسانی که در جامعه بشری به خاطر جنسیتش مورد تبعیض قرار می گیرد نشان دهنده سطح اخلاقیات مردان آن جامعه است. چه بسا نابرابری جنسی در جامعه تنها دلیلش مرد نیست بلکه نظامهای سیاسی حاکم بر جامعه نقش اساسی را در بست و ادامه این تبعیض، دارند. مثلآ نظام سرمایه داری به خاطر ماهیت اقتصادیش احتیاج به پایین نگه داشتن حقوق مادی و انسانی زنها در جوامع مختلفش را دارد. زن در جامعه اروپا در مرفه ترین جوامع آن به شیوه های مختلف مورد تبعیض قرار می گیرد. برای نمونه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری اروپایی هنوز تقسیم کار و نقش زن و مرد در محیط خانه بر اساس سنت و آداب و رسوم پیش برده می شود. این شیوه در قسمتهای جنوبی اروپا مانند ایتالیا، اسپانیا خود را خشن تر نشان می دهد. در این کشور ها بطور متوسط زنان 4 برابر مردان کار خانگی را بر عهده دارند و در مقایسه با کشور سوئد می توان گفت که مردان یک سوم کار خانه را بر عهده دارند. این یک سوم کار مرد را هم می توان به این شیوه تعریف کرد که مرد تنها کارهای تکنیکی خانه را نجام میدهد مثلآ اگر "در" یا میز احتیاج به تعمیر داشت، اگر چرخ ماشین احتیاج به عوض کردن داشت، اگر قسمتی از خانه احتیاج به تعمیر داشت، مرد وارد عمل می شود و در عوض کار غذا درست کردن، لباس شستن، اتو کردن، نگهداری از بچه و غیره بر عهده زنان است. و این در حالی صورت می گیرد که زن هم مانند مرد خارج از خانه کار می کند. بر طبق سنجش در اتحادیه اروپا گفته می شود که 80 درصد زنان در این کشورها روزانه غذا درست می کنند اما فقط یک سوم از مردها خود را به اجاق گاز به منظور درست کردن غذا، نزدیک می کنند. . نمونه های زیاد دیگر هم در ارتباط با تبعیض زنان در محیط کار وجود دارد مثلآ با وجود اینکه زنان و مردان ساعت کار های مساوی دارند اما زنان به طور میانگین 15 درصد کمتر از مردان حقوق می گیرند.

زن در جوامع آمریکایی نیز به شیوه خشن تری مورد تبعیض قرار می گیرد و زن در جامعه ایران نیز به شیوه ای وحشیانه و غیر انسانی از دو دیدگاه مورد تبعیض جنسی، حقوقی، مادی و غیره قرار می گیرد. یکی نظام حاکم سرمایه داری بر این کشور و دیگری مذهب و فرهنگ ارتجاعی حاکم بر جو سیاسی ایران، زن را به مثابه ابزار نازل تولید و ملک مرد، مورد سو استفاده قرار می هد. جمهوری اسلامی تنها یورش و سرکوب خود را متوجه خواستهای سیاسی مخالف خود نکرد بلکه ماشه های تفنگ، طنابهای اعدام و سنگهای سنگسار خود را متوجه خواستهای انسانی زنها یعنی آن نیمه دیگر پنهان جامعه ایران کرد. زنان ایران دوشا دوش با مبارزان آزادیخواه در انقلاب 57 به کارزار راهی شدند. خون ریختند، شکنجه دیدند و تحقیر شدن تا به آزادی برسند اما پس از مدتی کوتاه با سر کار آمدن حکومت استبداد، زنان بشدت سرکوب شده و به گوشه خانه هایشان برای خانه داری و بردگی راهی شدند. تنها این سقف خانه ها نبود که زنان را از دیده ها پنهان می ساخت بلکه لایه ننگین "حجاب" این موجود زیبا را به دنیای تاریک خود کشاند

تنها رنج بی عدالتی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیست که بر دوش خواهران، مادران، دختران و زنان جامعه ماست بلکه رنج جنس دوم بودن و از "ما" مردان کمتر بودن را از طریق اهرمهای ارتجاعی مانند مذهب، سنت، آداب و رسوم و قومیت، بر این نیمه جامعه تحمیل کرده اند. نظام جهل و خرافه، نظام استبداد سرمایه داری جمهوری اسلامی "آزادی زنان را به گروگان" گرفته است و زندگی زنان را به جهنمی واقعی تبدیل کرده است. دفاع از حقوق زنان، دفاع از بخشی از انسانیت است که در طول تاریخ مردسالار، از روی جنسیتش و نه شایستگی هایش قضاوت شده است. بخاطر "زن" بودنش حق یکسان نداشته است. در طول تاریخ ایران زنان در هر طبقه و قشری که قرار داشته اند حتی در طبقات بالای جامعه به چشم "جنس دوم" و تحقیر، به آنها نگریسته شده است.

حتی زنانی که از رفاه درباری برخوردار بودند از تبعیض وحشتناک رهایی نداشتند. "تاج السلطنه" دختر مورد علاقه ی پدرش ناصرالدین شاه که در حرم شاهی بدنیا آمده و در همانجا بزرگ شده بود می نویسد:
"افسوس که زنهای ایرانی از نوع انسان مجزا شده و جزو بهایم و وحوش هستند، و صبح تا شام، در یک محبس ناامیدانه زندگی می کنند و دچار یک فشارهای سخت و بدبختی های ناگواری عمر می گذرانند ... در روزنامه ها می خوانند که: زنهای حقوق طلب، در اروپا چه قسم از خود دفاع کرده و حقوق خود را با چه جدیتی می طلبند ... من خیلی میل دارم یک مسافرتی در اروپا بکنم و این خانم های حقوق طلب را ببینم ، و به آنها بگویم: دروقتی که شما غرق در سعادت و شرافت، از حقوق خود دفاع می کنید و فاتحانه به مقصود موفق شده اید، یک نظری به قطعه ی آسیا افکنده و تفحص کنید در خانه هایی که دیوارهایش سه ذرع یا پنج ذرع ارتفاع دارد و تمام منفذ این خانه منحصر به یک درب است و آن درب توسط دربان محفوظ است. در زیر یک زنجیر اسارت و یک فشار غیر قابل محکومیت، اغلب سر و دست شکسته، بعضی ها رنگ های زرد پریده، برخی گرسنه و برهنه، قسمی در تمام شبانروز منتظر و گریه کننده و باز می گفتم: این ها هم زن هستند، اینها هم انسان هستند، اینها هم همه قابل همه نوع احترام و ستایش هستند. ببینید که زندگانی اینها چه قسم می گذرد."

در لای این این جملات، نغمه تبعیض و ستم را می شود خواند. نغمه ای که گویای حال زنان ایران است که چه بسا حکومت ایران این وضعیت را بر زنان جامعه ما بد تر کرده است ولی خوشبختانه سطح آگاهی و درک زنان ایران نسبت به تاریخ گذشته ایران قابل ستایش است. آگاهیی که به آنان تشکل و مبارزه برای آزادی و برابری را آموخته است. آگاهیی که به آنها یاد داده است که همراه و با اتحاد با هم سرنوشتان کارگر و طبقات محروم جامعه آزادی شان میسر است. آگاهیی که به آنها یاد داده است که در اتحاد با مردان آزادیخواه به هدف خود می رسند. زمان به زنان یاد داد که از هر فرصتی برای بیان درک خود از وضعیت خود استفاده کنند. سال 1322 سالی بود که برای اولین بار زنان توانستند خودی نشان دهند. در این سال نشریه ای به نام "بیداری ما" منتشر شد. نجمه علوی که از بنیان گذاران این نشریه بود خواسته های زنان را در آن زمان اینچنین بیان نمود:
- سعی کنید تخصصی بیاموزید تا استقلال اقتصادی پیدا کنید
- با خرافات مبارزه کنید.
- زن ها را در امور سیاسی و اقتصادی شرکت دهید.
- استقلال اقتصادی زن ضامن شئون اجتماعی او است.
- تنها بیداری ملت می تواند مملکت ما را نجات بدهد
- زنان ایران! آزادی ایران در دست شماست
- مادران ایران! بخواهید که در سرنوشت مملکت خود دخالت داشته باشید.
اگر به این نکات مهم که 64 سال پیش بیان گر خواستهای جزیی زنان بود، نگاهی بیاندازید و دوباره آن را بخوانید در می یابید که هنوز برای زنان تازگی دارد. شعارهای مانند مبارزه با خرافه، استقلال اقتصادی و بیرون آمدن از وابستگی به مرد، تا زن آزاد نشود ایران آزاد نیست وغیره. جنبش سوسیالیستی بیش از صد سال است که برای آزادی و آگاه گری زنان در جهان مبارزه کرده است. همزمان با سرایت مارکسیزم به عنوان ایدئولوژی رهایی انسان از استثمار انسان بر انسان، زنان مبارزات خود را با این ایدئولوژی بسته اند. آگاه گری و شروع مبارزات زنان برای رسیدن به آزادی و برابری از تاثیرات همین ایدئولوژی بود و تاثیر این را در زمان حکومت طاغوتی نیز در تاریخ ایران ثبت شده است. از جمله کارهای مثبت زنان آگاه در دهه 30 شمسی این بود که مدارس "آکابر" را برای سواد آموزی زنان باز کردند. چون این زنان آگاه بر این امر واقف بودند که سواد پایه آگاهی است و اولین قدم، آگاهی زن در مورد شناسایی حقوقش است.
یکی دیگر از تاثیرات مارکسیزم و سوسیالیزم این بود که برای "اولین بار" در خاور میانه سازمانی به نام "کومله" سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران، زنان را برای رسیدن به اهداف خود یعنی آزادی و برابری مسلح کرد. زمانی که در ایران و کردستان ارتجاع، زن و جنسیتش را مورد تمسخر و تبعیض قرار میداد، این سازمان زن را به عنوان یکی از منابع مهم حل مشکل زن وارد میدان مبارزه عملی ساخت. چون این سازمان می دانست آزادی انسانها بدون آزادی و برابری زنان میسر نیست. این سیاست کومله بعدها در قسمتهای دیگر ایران و آسیا، از جمله کشورهای عراق، ترکیه و غیره کوپی برداری شد و زن را وارد میدان مبارزاتی ساختند که نباید فراموش کرد که بعضی از این جریانها اهداف دیگری را در این رابطه تعقیب می کردند. مسلح کردن یا عضو گیری اخیر زنان در احزاب بورژوازی اپوزیسیون ایران به معنی اهمیت دادن به زنان برای احقاق حقوق آنها نیست بلکه در راستای محدود کردن در چهار چوب نظام فکری ارتجاعی و سرمایه داری آنها است. مثال برجسته همان کانونها و انجمنهای زنان در داخل ایران است که توسط جمهوری اسلامی اداره می شود و هدف اصلی این انجمنها محدود کردن و جلوگیری از مبارزات حق خواهانه زنان است و بدین وسیله زنان را در "مداری دایره وار" هدایت می کنند تا از "گلیم خود پایشان را دراز تر نکنند" و همین کار را هم احزاب بورژوازی و مرتجع دیگر با زنان انجام می دهند.

امروزه می توان شاهد مبارزات زنان ایرانی بود در عرصه اینترنت و اعتراضات علنی در داخل ایران. امروزه به آسانی می توان سایتهای و وبلاگهای بسیاری در مورد زنان را یافت که برای آزادی زن فعاالیت می کنند که از طریق خود زنها اداره می شوند و نوشته می شوند. این بزرگترین گامی است در عر نوین، در قلب حکومتی استبداد زده و عصر حجری. نقش و وجود فعال زنان در اینترنت و مبارزات علنی در داخل ایران مایه امید همه انسانهای رادیکال آزادیخواه است ونشان دهنده "زنده بودن" خواستهای رادیکال زنان است که با نشان دادن خود و خواست خود هر بار ترسی را به جان نحیف مرتجعان و مردسالاران چه در حکومت ایران و چه در میان اپوزسیون ایران، می اندازند. همه انسانهای آزادیخواه و برابر طلب وظیفه ای مهم را در ادبیات مبارزاتی خود باید داشته باشند و آن هم مبارزه برای آزادی و رهایی زنان از هر گونه سلطه فرهنگی، جنسی، اقتصادی وغیره است. بدون آزادی زن سوسیالیزم و کمونیزم امکان پذیر نیست و بدون سوسیالیزم و کمونیزم آزادی زن ممکن نیست. چون تنها در این نظامهاست که نابرابری ها به معنای "واقعی و عملی" برچیده خواهند شد. نظامی که انسان به معنای واقعی آن تعریف می شود و مساله تبعیض جنسی زن برای همیشه به زباله دان تاریخ ریخته می شود.


گیرم که شاخه های گل را شکستند، گیرم گلهایی را که دوست ندارند، زیر پایشان له کردند
با جوانه زندن ریشه گل چه خواهند کرد؟

زنده باد روز زن، زنده باد جنبش زنان آزادیخواه و مبارز
زنده باد هشت مارس روز جهانی زن

منصور پرستار
mansour_parastar@hotmail.com

2008-03-01

پا ورقی
- خاطرات تاج السلطنه. ص. 143 و 144
- ما هم در این خانه حقی داریم. نجمه علوی. ص. 70 و 72

torsdag 28 februari 2008

تحلیلی بر بافت طبقاتی رژیم جمهوری اسلامی و نقش اپوزیسیون ناسیونالیزم در این رابطه

نوشته ای از منصور پرستار


برای باز کردن، شناخت و درک بیشتر از ماهیت نظام سیاسی ارتجاعی بورژوازی جمهوری اسلامی لازم است که نگاهی اجمالی به یک قرن و نیم از تاریخ ایران بکنیم زیرا برسی نظلام سیاسی جمهوری اسلامی بدون در نظر نگرفتن تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ماقبل انقلاب 57 ما را به اشتباهاتی نزدیک می کند. چه بسا هنوز طیفها و کسانی هستند که ماهیت جمهوری اسلامی را یک نظام مذهبی شئونیسم فارس می دانند و از این طریق با دامن زدن به احساسات قومی بازار گرمی را برای خود و کسانی که شناخت دقیق از ماهیت اصلی این نظام حاکم ندارند به وجود می آورند. لذا در مباحث بعدی نقش ناسیونالیزم و آن طیف ارتجاعی را که در فکر کسب قدرت برای حفظ منافع شخصی و سرمایه داری که در فکر از راه بدر کردن مبارزات واقعی مردم هستند را مورد برسی قرار می دهم.

ما باید سیر تحولات اجتماعی در جامعه ایران را از 140 سال پیش از زمان دولت "قاجار" که دولتی ملوک اطوائفی بود برسی کنیم.در این دوران افکاری به عنوان "دولت متمرکز یا دولت مرکزی" پیش آمد که آن هم تحت تاثیر روند بورژوازی و انقلاب کبیر فرانسه بود. که بعدها در دولت امیر کبیر در دستور کار در آمد. همزمان که دولت فئودالیزم قاجار مورد حمله قرار می گیرد با نیروی خارجی دیگری روبرو می شود که تاثیر خود را بر سیر طبقاتی و اجتماعی ایران می گذارد که تاثیر خود را در انقلاب بورژوا دمکراتیک "مشروطه" ایران که برای آزادی و دمکراسی برضد استبداد سیاه نظام قاجار بود، گذاشت واین ادامه یافت تا سر کار آمدن "رضا خان قلدر".

ایجاد دولت متمرکز و دولت مرکزی در ایران و بست شئونیزم فارس به عنوان حربه ای برای گسترش بازار دولتی یا اتوریته دولتی که دارای پوشش سیاسی مستعمراتی دولت انگلیس بود. این تاکتیک از طرف انگلیس در خاورمیانه به منظور جلو گیری از جنبشهای آزادیبخش و رادیکال آن موقع که شدیدآ تاحت تاثیر انقلاب روسیه سال 1917 بودند، تدارک دیده شد این تاکتیک هم یک سری تغیرات را در ساختار جامعه ایران به دنبال خود آورد . با وارد شدن ایران در مرحله ای جدید از مناسبات اقتصادی جامعه ایران نیز تغیرات جدیدی یافت. نتیجه این تغیر درست شدن طبقه ای به نام "طبقه کارگر" بود. این تغیرات در زمان رضا خان شدت بیشتری پیدا می کند چون برخواسته از نیازهای امپریالیستی و نیازها و تضادهای درون خود جامعه ایران بود و به منافع سرمایه داری گره خورده بود. رقابت با جناحهای دیگر امپریالیستی از یک طرف، شکار نیروی کار ارزان و تهیه مواد اولیه، تضاد و شکاف طبقاتی را از طرف دیگر بیشتر و بیشتر شد.

این حرکت روندی، تا حکومت رضا شاه در سال 1332، سرنگونی رضا شاه ، بازگشت پسرش محمد رضا شاه تا انقلاب 1357 و حکومت جدید جمهوری اسلامی ادامه یافت و بعد ها هم جامعه ایران کماکان در روند تکامل برای آزادی و استقلال کماکان در گیر مشکلات بزرگی شد و دلیلش هم روند نیروهای طبقاتی است که در هرم قدرت برای خدمت به نظام سرمایه داری در حال انجام وظیفه هستند. نام حاکم هم چه باشد تاثیری بر قضیه نمی گذارد. حاکم در قالب رضا شاه، خمینی، خاتمی، احمدی نژاد و غیره همان ماهیت بورژوازی خاص خودش را دارد.

حاکمان نظام جمهوری اسلامی علیرغم اینکه فارسی ، کردی، ترکی و عربی حرف می زنند، منافعشان با منافع سرمایه داری جهانی و جناحهای جهانی این نظام گره خورده و اختلافهای اینها هم با این جناحهای جهان سرمایه داری در جهت منافع طبقه کارگر و زحمتکش ایران نیست بلکه در جهت اختلافات درونی آنها برای سرکوب جنبشهای رادیکال اجتماعی می باشد. تا زمانی که ما نتوانیم شناخت دقیقی از این بافت طبقاتی داشته باشیم و از سیاستی که به نام جمهوری اسلامی که حکم می کند و به سرکوب مردم دامن میزند، در تعین آلترناتیو درست بحثها به حاشیه میرویم و حاشیه رفتن هم به این بر می گردد که بعد از جمهوری اسلامی چه خواهد شد. ما می دانیم که ماهیت این رژیم چیست. سوال اینجاست که آیا این رژیم می تواند با کنار گذاشتن دیکتاتوری ماهیتش عوض می شود؟ آیا این دیکتاتوری جنبه فرهنگی رژیم را نشان میدهد؟ آیا به قول بعضی ها این به خاطر جا معه فئودالی و نیمه فئودالی ومذهبی است که دیکتاتوری به وجود آمده؟

اما واقعیت امر این است که این سیاستهای فاشیستی و بربریستی جمهوری اسلامی بر خواسته از منافع طبقاتی و منافع اقتصادیست که در جهت تامین منافع سرمایه داری جهانی چنین سیاستهایی را در پیش می گیرد. تقسیم ناعادلانه ثروت و قدرت در ایران ماهیت اصلی بورژوایی بودن این حکومت را نشان می دهد. پس چگونگی سرنگونی رژیم هار جمهوری اسلامی، تعین کننده آینده ای است که ما برای مردم ایران نوید می دهیم. پس تاکتیک سیاسی ما اپوزیسیون برای سرنگونی رژیم در مبارزات مردم نقش زیادی ایفا می کند.

اگر ما با شناخت دقیق تری از دوران محمد رضا شاه نداشته باشیم نمی توانیم شناخت دقیقی از دوره جمهوری اسلامی داشته باشیم. پیام سیاست رضا شاه پیام درهای باز، صنعت مونتاژ و پیام آزادی و شکوفایی را می داد. این در واقع وارد کردن بار بحران کشورهای متروپل آن وقت مثل امریکا به ایران بود. در واقع این یک ضروریت تاریخی بود که اگر رضا خان هم این کار را نمی کرد دیر یا زود جامعه ایران وارد مرحله سرمایه داری می شد. بعد از مدتی نتایج این کار به شیوه بحران و ترک های شدیدی در خود حاکمیت رضا شاه خودش را نشان داد. نتیجتآ حکومت شاهنشاهی بعد از چندین سال حکومت فقط نامش را در کتابهای تاریخ می شود دید. بعد از انقلاب 57 جمهوری اسلامی از بطن همین تحولات سیاسی اجتماعی بر آمد البته با دسیسه امپریالیسم آمریکا. اما مقایسه کردن این دو نوع حکوت از لحاظ سیاسی اقتصادی کاریست اشتباه برای مثال بعد از سرنگونی رضا شاه تا کنون تغیرات وسیعی در سطح جهان صورت گرفته که بسیار مهم است. مثال اول: مناطقی که در تضاد و حیطه ابرقدرتها در جنگ سرد قرار داشتند بعدها از حیطه قدرت آنها خارج شدند. مثال دوم: شکست بلوک شرق. مثال سوم: حرکت و گسترش سرمایه داری لیبرال آمریکا در نقاط بسیاری از جهان و شکوفایی بلوکهای جدید اقتصادی. مثال چهارم: درصد شهر نشینی در مقایسه با زمان شاه ازدیاد پیدا کرده.

پس جمهوری اسلامی از این قاعده و این معادله مستثنا نیست. علیرغم اینکه جمهوری اسلامی زیگ زاگ میزند، بالا پایین می رود، شعار می دهد و ژستهای دروغین ضد امپریالیستی می گیرد، در روابط سرمایه داری جهانی آغشته است و در هم آمیخته است. مثلآ همین فروش نفت و گاز را در چهار چوب روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بین المللی انجام میدهد. پس نتیجتآ این رژیم چه از طرف آخوند یا غیر آخوند اداره شود همان ماهیت بورژوازی یعنی حفظ منافع بورژوازی جهانی را دارد. حکومتی که از یک طرف شعار ضد امپریالیستی و استقلال را بلند می کند از طرف دیگر از اولیه ترین مواد غذایی گرفته تا تامین مایحتاج خودش را هم از خارج تامین میکند. کشوری که خود یکی از بزرگترین تامین کننده گاه بنزین و نفت است ولی از کشور های دیگر بنزین و نفت وارد می کند. این نشان دهنده این است که کماکان این رژیم از بیخ و بن به همان رژیم امپریالیستی وصل است و هر گونه بحران در کشور های مثل آمریکا و کشورهای اروپایی و غیره بر ایران تاثیر می گذارد

امپریالیست جهانی در معادلات سیاسی و اقتصادی آسیایی نقشی زیادی داشته و نگذاشته که ایران روند تاریخی و حرکتی که اروپا داشته را طی کند. و همین نیروی خارجی است که در واقع جلو تکامل و پیشرفت جریانهای اجتماعی را گرفته است اما به خاطر منافع طبقاتی خودش و به خاطر سیاستهای استثمارگرانه اش مجبور به تغیرات جزیی در بافت جامعه ایران می شود. جامعه ایران جامعه ای است دارای بیش از 10 میلیون کارگر صنعتی، فنی ، کشاورزی و فصلی است. طبقه ای که به خاطر منافع استثمار گرانه نظام سرمایه داری در میدانهای کار روزانه قربانی می شود.

جمهوری اسلامی با سر کار آمدن خود با حمله به کردستان، ترکمنستان، قتل و عام کارگران و بستن دانشگاهها خط خودش را به خوبی به همه نشان داد و حتی به جریاناتی که به خود رژیم متوهم بودند حمله وحشیانه ای شد. اما این سرکوب به معنای از بین بردن جنبش کارگری و خواست طبقاتی آن نبود بلکه این طبقه کماکان در هر زمان تاریخی خود را پیش برده است و با وجود تمام دیکتاتوری که وجود دارد کسانی مثل "محمود صالحی" و "منصور اسانلو" را در دامن خود می پروراند. اما به دلیل ناهموار بودن شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران، یک واقعیت هنوز وجود دارد که چپ رادیکال ایران نباید این واقعیت را فراموش کند و آن هم این است که طبقه کارگر ایران هنوز به آن تعقل اجتماعی و آگاهی کامل طبقاتی خودش نرسیده که بتواند قدرت سیاسی را در آینده ای نزدیک بدست بگیرد در نتیجه ما باید مراحل قبل از قدرت سیاسی را با نیروهای دیگر پیش ببریم. چیز غیر محتمل هم نیست که در شرایط خاص انقلابی این طبقه خود را به شیوه ای متحد سازمان دهد و قدرت را در دست خود قبضه کند. همان طور که ر. ابراهیم علیزاده، دبیر اول کومله، اشاره کردند که چرا چند هزار ملا توانستند در انقلاب 57 انقلاب را قبضه کنند (البته با کمک سی آی ای) ولی چندین ملیون کارگر با قدرتی که دارند نتوانند این کار را انجام دهند؟ پس طبقه کارگر می تواند در شرایط خاص معادلات سیاسی را عوض کند و این هم بستگی به سطح آگاهی و اتحاد این طبقه دارد.

جمهوری اسلامی با برداشتن روبنای ارتجاعی مذهب این را ثابت می کند که خود این مذهب نشانگر نمایندگی منافع مشخص طبقاتی است که در طول تاریخ هم برای همه مشخص است. اگر "محمد" بنیان گذار اسلام 1400 سال قبل نماینده جامعه ملوک الطوایفی بوده حالا در قرن بیست و دوم کسانی که در راس قدرت اسلام سیاسی قرار دارند به عنوان نماینده سیاسی طبقه ای است که قدرت سیاسی و بازوی نظامی مشخصی دارند که این بازوی نظامی را در جهت تامین منافع طبقاتی خودشان که همان نظام سرمایه داری است به حرکت در می آورند.


در بخش اول بحثم به شیوه کوتاه به این مساله اشاره کردم که چگونه ایران از مرحله فئودالی وارد مرحله سرمایه داری شد واین این روند سیاسی اجتماعی و اقتصادی چه تاثیراتی را بر جامعه ایران گذاشت. یکی از این تاثیرات پدیده "طبقه کارگر" بود. طبقه ای که به خاطر مناسبات سرمایه داری به شیوه های مختلف از هر سو مورد سوء استفاده قرار می گیرد. بخش دوم این بحث مربوط به نقش اپوزیسیون ناسیونالیسم در مناسبات سیاسی ایران است. اپوزیسیون ناسیونالیسمی با تحریف و وارونه کردن واقعیات در جهت حفظ نابرابری های موجود در جامعه، در صدد بالا بردن احساسات قومی است.

ما باید برای شناخت دقیق نظام سیاسی جمهوری اسلامی آن را از یک دیدگاه طبقاتی مورد برسی قرار بدهیم. زیرا این نظام مانند نظامهای سیاسی دیگر دنیا عجین شده با مناسبات جهانی است و بدور و فارغ از مناسبات سرمایه داری نیست. بافت جامعه ایران از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جزو یکی از حلقه های "زنجیر گلوبالیزاسیون" است. نقد و برسی نظام مستبد ارتجاعی جمهوری اسلامی ایران از دیدگاه ناسیونالیستی و منتصب کردن این نظام به قومی "خاص" از جمله خطاهایی است که به غیر از تفرقه و جدایی مردم ایران و پژمرده کردن مبارزات واقعی درون ایران، چیزی دیگر را به دنبال نخواهد داشت. چه بسا که جریانهای راست جامعه ایران همیشه درصدد برجسته کردن مسائل قومی و ملی هستند و به این وسیله خاک در چشم مردم کارگر و زحمتکش ایران میریزند که در واقع این افکار سست و بیمار به غیر از حمایت منافع طبقات بالا دست جامعه چیزی برای مردم کارگر و زحمتکش ایران ندارد. و درواقع این مردم زحمتکش و کارگر هستند که سنگینی بار ستم ملی را می کشند نه بورژوازی قومهای ایران. ناسیونالیسمی که مساله "زبان" برایش مهمتر از مساله "نان" است، مساله حکومت "محلی" برایش مهمتر از مساله "رفاهیات" اجتماعی برای مردم، مساله حمایت از "سرمایه دار" برایش مهمتر از حمایت از "کارگر و زحمتکش" است. ناسیونالیسمی که در واقع هیچ گونه راه حل اساسی برای مشکلات جامعه ندارد و همه چیز را در بدست گرفتن قدرت محلی خلاصه می کند.

ناسیونالیزم اقلیتهای ایران هر از دم گاهی حرف از "حکومت فارس" می زنند. و برای احساساتی کردن فضای سیاسی، جنایتهای جمهوری اسلامی را به نام "قوم فارس" ثبت می کنند. ناسیونالیسم باید این نکته را روشن کند که منظور از قومیت فارس چه کسی است؟ ناسیونالیستها چه کسانی را قومیت فارس می دانید؟ اگر منظورشان استان فارس است که تاحالا در تاریخ چند هزار ساله ایران به حکومت و قدرت نرسیده اند جز در دوران زندیه! به حکومتهای پیشین ایران تا حکومت اسلامی نگاهی بیندازید! حکومت قاجار 300 سال در ایران حاکمیت کرد که "ترک" بود! نادرخان افشار موءسس افشاریان، "کرد" و اهل "هوشار" به کردی بود البته به قول ناسیونالیسم کرد! رضا شاه پهلوی خودش از مازندران بود و فارس نبود! به سران جمهوری اسلامی نگاهی بیندازید! کدام یک از اینها فارس است! خمینی فارس نبود حتی بلد نبود فارسی حرف بزند، خاتمی، رفسنجانی، احمدی نژاد، هیچ یک از اینها فارس نبوده اند و نیستند اینها حتی تو خانه هایشان فارسی حرف نمی زنند! خاندان پهلوی فارسها را هم کشتند، آذری و کردها را هم کشتند! جمهوری اسلامی فارسها را هم در جبهه های جنگ قربانی کرد. ناسیونالیزم به این شیوه حتی جنایت و ستمی که بر قوم فارس هم میرود را تحریف می کند و چه بسا کشتار فارسها را هم پنهان می کنند. پس مرتجعین و ناسیونالیستهای ایرانی می کوشند تا خاک چشم مردم بپاشند و جنایتهای حکومت سرمایه داری که مذهب را هم کول مردم ایران کرده است را به پای فارس ها بگذارند!

واقعیت این است که اگر آخوندی کم بیاورد به مسائل دیگر می پردازد که اهرمهایش در جامعه وجود داشته باشد مثلآ ناسیونالیسم، مذهب و غیره. هر زمان که لازم بوده مذهب رو به جان مردم انداخته اند، هر زمانی لازم بوده ناسیونالیزم را به جان مردم انداخته اند و در بسیاری از زمانها هر دو را با هم ادغام کرده اند. جمهوری اسلامی هر وقت که لازم می بیند می گوید ملت غیور ایران، ملت غیور کردستان، مردم غیور آذربایجان و غیره. حکومتی هم که امروز قدرت را در ایران در تصاحب خود دارد، دارای کرد، عرب، بلوچ، ترک، فارس، لر و غیره است. فرض کنید زمانی که آذری ها به استقلال برسند و اگر روزی از روزها ارامنه در این کشور بخواهند با زبان مادریشان حرف بزنند حکومت ترکها نمی گذارد و می گویند ترکی زبان رسمی ماست! دولت شئونیسم ترکیه را ببینید! کردهای آنجا حتی از حق حرف زدن با زبان مادریشان محروم هستند و این نه تنها در مدارس بلکه در خیابان "کردی" حرف زدن "ممنوع" است و کردها بشدت سرکوب می شوند.

از تجربه کشورهایی که پرچم ملی گرایی را بلند کردند و به استقلال رسیده اند استفاده کنیم. به کشورهای شوروی سابق نگاه کنید!

تاشکند که یک روز از کشورهای پیشرفته روسیه بود حالا به یک خرابه و شهری عقب افتاده تبدیل شده! ناسیونالیسم سرایه داری ترکمنستان با آن همه نفت و گازی که در چنگ دارد و با جمعیتی کمی که این کشور دارد، در مشکلات زیادی گیر کرده و جوابگوی خواستهای مردمش نیست. این هم از ملی گرایی و جدایی. ناسیونالیزم مردم را به خاطر تجربه شوروی از کمونیستها می ترساند اما واقعیاتی که بعد از حکومت "سابق شوروی" بر کشورهای کارتونی ناسیونال -بورژوا آنجا، حاکم شده است واقف نیستند! شاید هم بدانند اما برای ترویج افکار خود این را از مردم بخصوص طبقه کارگر و زحمتکش ایران پنهان می کنند. می گویند یک و نیم میلیون آدم در فلان جای دنیا به استقلال رسید چرا ما نرسیم؟ ولی عزیز من به چه قیمتی؟ به این قیمت که شما سلطه را بدست بگیرید، ثروت مردم را بدست بگیرید و مردم زیردست و محروم از فقر و گرسنگی شب و روز را آه بکشند! تجربه زنده همان کشور های شوروی سابق است که به خاطر یک "نان" آدم می فروشند! شهرهای زیبا به خرابه ها تبدیل شده است فاصله فقر و ثروت بیداد می کند، تبعیض و فساد مالی به حد فاجعه باری بالا رفت است. اینها معظلاتی هستند ناشی از تقسیم ناعادلانه ثروت بین مردم و نتیجه اقتصاد بحران زده بورژوازی است که ناسیونالیسم در رسیدن به آن پا فشاری می کند.

حق تعین سرنوشت حرفی درست است اما در کدام سیستم! بافت فکری بورژوای در قالبهای مذهبی،ناسیونالیسم و غیره نمی تواند پاسخ گوی مسائل امروزه بشری باشد. زمانی که حرف از انسان و رفاهیات برای زندگی انسان است پس حرف زدن از قومیت و دم زدن از ملیت و جدایی و تفرقه افکنی ارتجاعی است پس خطر ناسیونالیم به اندازه خطر جمهوری اسلامی جامعه ایران را تهدید می کند.

حکومتی ج.اسلامی جامعه ایران را به جامعه ای غیر متمدن تبدیل کرده است و این کار را هم از طریق قوانین غیر متمدن یعنی عصر حجری انجام داده است. به کوچکترین خواستهای مردم با گولوله و طناب اعدام پاسخ میدهد. نظام استبداد اسلامی ایران سیستمی را مانند یک سیستم مافیایی درست کرده است. سیستمی که از حاشیه نشینان در قدرت استفاده می کند و این باندهای حاشیه نشین هستند که قدرت را گرفته اند، ثروتهای بالا آورده را بدست آورده اند و یک شبکه فامیلی ایجاد کرده اند. شبکه ای که از سرمایه داران و مرتجعین متشکل است. مبارزه با چنین شبکه هایی بر می گردد به بافتهای طبقاتی که در جامعه وجود دارد. اما متاسفانه به دلیل نا آگاهی و فقر فرهنگی که در میان عده ای زیادی وجود دارد هر زمان که اراده بشود می توانند اهرم های مانند مسائل قومی، مذهبی، فرهنگی، مرزی و غیره را فعال کنند تا بتوانند اختلافات را بیشتر دامن بزنند و مردم را دنبال پرتقال فروش بفرستند. و از این طریق هم جریانهای ناسیونالیست و مرتجع می توانند از این شرایط نانی گیرشان بیاید و "قسمتی" از این نیروی که احساساتی شده را در دام خود بیاندازند.

ناسیونالیزم قومی برای سرنگونی جمهوری اسلامی راه کارهای مختلفی دارد و وجه مشخصه آن این است که تئوری مشخصی برای از بین بردن دولت مرکزی ندارد یا اگر هم داشته باشد با یک چشمک زدن از طرف دولت مرکزی، قابل تغییر و بازبینی است. ناسیونالیزم نمی تواند راه حل درست برای سرنگونی را ارائه بدهد. همچنان که بعضی از طیفهای راست در درون "بعضی" از "چپهای" ایران نیز از ارائه برنامه ای مشخص برای سرنگونی جمهوری اسلامی عاجز هستند. جمهوری اسلامی با دامن زدن به ستم ملی در ایران در واقع بر این امر آگاهانه واقف است که چگونه جلو اتحاد قومهای درون ایران را بگیرد. این بدان معناست که اجازه ندهد تا یک آلترناتیو واقعی ایجاد بشود، اجازه ندهد تا یک "عمل" مبارزه واقعی درست بشود و اجازه ندهد تا یک "ذهنیت" به یک تئوری مادی تبدیل بشود که بتوان به آن عینیت یا ماده ببخشد.

آدمی که میخواهد تبعیض را از بین ببرد باید برای آزادی همه انسانها مبارزه کند. این ذهنیتی واهی بیش نیست که شعار "مرگ بر شئونیسم فارس" را به جمهوری اسلامی منتسب کرد. فارسی بر راس قدرت وجود ندارد تا ناسیونالیستها، شئونیسم فارس را به آنها منتسب کنند. ناسیونالیزم استقلال می خواهد؟ استقلال را از چه کسی می خواهند بگیرند؟ بحث استقلال وقتی مطرح است می شود دنبالش را گرفت که یک سیستم دمکراتیک حاکم است یعنی بکار بردن ابزار دمکراتیک و نه با اختلاف اندازی! اگر حرف از ملی گرایی است پس باید پرونده پشت پرده ناسیونالیسم را روی میز گذاشت و بیشتر برسی کرد. مثلآ ناسیونالیسم آذری چه ارتباطی با ترکیه دارد؟ شئونیسم ترکی که خود حقوق مردمش را در ترکیه به شیوای وحشیانه سرکوب می کند و حتی از مرزهای خود هم برای بمباران مردم محروم کشورهای دیگر حذر نمی کند. ارتباط ناسیونالیسم آذری ایران با گروههای متعصب ترکی در ترکیه مثل "گرگهای خاکستری" و ارتباط این دو ناسیونالیسم با آمریکا و غیره هم جای ابهاماتی است که خود حدیثی است جدا! ناسیونالیسم عربی جنوب ایران و درست شدنشان از طرف حکومت بعث عراق در زمان اختلافات ایران و عراق و ارتباطات پشت پرده آنها هم بحثیست جدا! ناسیونالیسم فارس که بغل دست آمریکا سالهاست خوابیده همین طور! ناسیونالیزم کرد که با سوت آمریکا به رقص در می آید و ارتباطات پشت پرده او با حکومتهای غارت گری مثل آمریکا و انگلیس چی!

آیا واقعآ این ملی گرایی در جهت حفظ منافع به قول خودشان "ملی" ایرانی ها یا کردها یا آذری ها و عربها و غیره است؟ نه! تنها در خدمت ارتجاع و سرمایه داران است و بس. حتی ناسیونالیزم اقلیتهای ایران به جای اینکه استراتژی بهتری در قبال سرنگونی رژیم داشته باشند از همین حالا بر سر اینکه کدام قسمت از زمینها مال این یا آن است، اتاق خواب فلان کس کجا باشد و غیره دعوا دارند. در این شرایط اپوزیسیون ایرانی چه راست و چه چپ باید این امر مهم را فراموش نکند که باید تئوری را تدوین کرد که بر اساس آن بتوان انگیزه مبارزاتی لازم را به جهت حرکت در درون جامعه ایران بوجود آورد که این نیاز حس بشود که باید در جهت سرنگونی رژیم اقدام کرد، مبارزه کرد و حرکت کرد و انگیزه را در دل مردم درست کرد. "حرکت بدون ایجاد انگیزه" نمی تواند صورت بگیرد. با این شعارهای اپوزیسیون ناسیونالیسم ایران، جوانه های مبارزاتی و انگیزه های کوچکی هم که وجود دارد خشکیده می شوند و می میرند. پس تاثیر شعار و تعین تاکتیک غلط سیاسی در شرایط ویژه مبارزاتی از طرف جریانهای سیاسی باعث به تاقچه گذاشتن مبارزات عملی در جامعه ایران است. پس این نکته بسیار مهم است که اول باید یک استراتژی مشترک را داشت برای هدفی مشترک و این هدف مشترک هم "جمهوری اسلامی" است. پشت بستن به نیروهای خارجی فقط در جهت سرکوب مبارزات واقعی مردم است. تنها راه اپوزیسیون برای سرنگونی رؤیم دیکتاتور، اتکا به نیروی اجتماعی داخل ایران و حمایت از این جنبشهای اجتماعی است. آزادی و دمکراسی که با توپ و تانک به ایران بیاید هدفی جز سرکوب خواستهای مردم ایران و گسترش گرسنگی، جنگ و اختلافات وغیره را ندارد. اعتراض و جنبش باید از درون خود جامعه رشد کند که احزاب سیاسی در این میان نقش بسزایی در هدایت این جنبش دارند. متوصل شدن به نیروهای سرکوب گر امپریالیستی کاری جز خاموش کردن شعله های مبارزاتی مردم ندارد.

زنده باد روز زن هشت مارس
زنده باد جنبش کارگری و جنبش دانشجویی

از سایت صدای آزادی دیدن فرمایید
www.sedaeazadi.se
منصور پرستار
2008-02-29
mansour_parastar@hotmail.com

برای دیدن بخش اول اینجارا کلیک کنید

måndag 18 februari 2008

گرامی باد 26 بهمن روز کومه له!

بهرام رحمانی
bamdadpress@ownit.nu

روز گرامی­داشت کومه­له، روز قدردانی و ارج­گذاری به یک جریان اجتماعی است که پرچم­دار استراتژی کمونیستی در جنبش کردستان است. کومه له در سه دهه گذشته، دوران سخت و پر تحولی را با سرافرازی و پیروزمندانه پشت سر گذاشته است.

روز کومه­له، روز گرامی­داشت یاد هزاران مبارز انقلابی و کمونیست است که در راه آزادی و آرمان­های کمونیستی با سربلندی جان باختند. یاد همه جان­باختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!

روز کومه له، روز پدران و مادران و خواهران و برادرانی است که عزیزانشان در صفوف کومه له در جنگ نابرابر با نیروهای جهل و جنایت حکومت اسلامی جان باخته اند اما آن ها هم چنان کومه له را سازمان محبوب خود می دانند. چرا که این جریان اجتماعی و محبوب، اهداف و آرمان های جان باختگان راه آزادی و سوسیالیسم را بی وقفه پیگیری می کند.

این روز عزیز را به کارگران و کمونیست­ها و مردم انقلابی و برابری­طلب کردستان و سراسر ایران، خانواده های جان باختگان صفوف کومه له و حزب کمونیست ایران، و همچنین رفقای عزیزم در صفوف کومه­له و حزب کمونیست ایران، صمیمانه تبریک می­گویم!

بیست و ششم بهمن، روز گرامی داشت کومه له، آغاز فعالیت علنی این جریان کمونیستی ست که مبارزه خود را در سال 1348 در خفقان و دیکتاتوری حکومت پهلوی آغاز کرد. بنیان گذاران این سازمان، از همان آغاز فعالیت خود، افق و چشم­انداز انترناسیونالیسم پرولتری را در مقابل خود قرار داده بودند و هیچ­گاه مبارزه خود را به محل محدود نکرده و در مبارزه سراسری در جهت سرنگونی حکومت پهلوی فعال بودند. چون که با سرنگونی حکومت مرکزی، مردم کردستان هم می توانند به سرنوشت خویش حاکم شوند؛ نه با غرق شدن در مبارزه محلی.

کومه له، در انقلاب 1357 مردم ایران، حضور برجسته ای داشت. کومه له، روز بیست و ششم بهمن 1357، در روزهای پرتلاطم انقلاب 57، فعالیت تشکیلاتی خود را علنی کرد و به سرعت به یک جریان اجتماعی و محبوب در کردستان تبدیل شد و سنگر محکمی برای همه کمونیست های ایران به وجود آورد.

بنیان­گذاران این سازمان، از جمله زنده یاد رفیق فواد مصطفی سلطانی، همواره چشم انداز تشکیل حزب کمونیست ایران را در مقابل این سازمان قرار داده بودند تا دوش به دوش کمونیست های سراسر ایران این حزب را به وجود آورند. اما رفیق فواد در جنگ با عوامل حکومت اسلامی جان باخت و تشکیل حزب کمونیست ایران را ندید. حزبی که جدا از منافع طبقاتی کارگران، هیچ منافع دیگری برای خود تصور نمی کند. با این چشم انداز، حزب کمونیست ایران در شهریور 1362، به دنبال بیش از یک سال مباحث پایه ای و تئوریک و برنامه ای تشکیل حزب را در سطح علنی و درونی و با دخالت مستقیم و فعالانه رهبران و کادرها و اعضای کومه­له و گروه های دیگری از سراسر ایران مشارکت داشتند، سرانجام با برگزاری کنگره موسس، حزب کمونیست اعلام موجودیت کرد. بنابراین، کومه له در تشکیل حزب کمونیست ایران، نقش موثر و محوری داشت. استقبال اعضا و دوستداران کومه­له از پیوستن به صفوف حزب کمونیست ایران، نفوذ عمیق آرمان­های کمونیستی و برابری­طلبانه در صفوف کومه­له بود.

ما، در حالی بیست و نهمین سالگرد آغاز مبارزه علنی کومه له را گرامی می داریم که جریانات راست و ناسیونالیست، و تئوریسین­ها و کارشناسان بورژوازی، در تحلیل­ها و تفسیرهای خود سرمایه­داری را اذلی و ابدی معرفی می کنند. این بحث ها پس از فروپاشی شوروی بسیار داغ بود اما به مرور زمان چنین بحث هایی به سردی گرایید و بی اساس بودن خود را نشان داد. زیرا واقعیت های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جهان و تکامل تاریخ، همگی به خوبی نشان می دهند که به معنای واقعی طبقه کارگر با اتکا به نیروی عظیم طبقاتی خود قادر است نه تنها خود، بلکه کل جامعه بشری را از تبعیض، ستم، سرکوب، جنگ، زندان و اعدام، و مهم تر از همه استثمار بورژوازی نجات دهد و جامعه را به سوی محو دولت و طبقات رهنمون سازد و با لغو مالکیت خصوصی و کار مزدی جامعه کمونیستی را برقرار نماید.

امسال در شرایطی روز کومه له را گرامی می داریم که حقانیت درستی مواضع و مباحث کومه له و حزب کمونیست ایران و مصوبات و قطعنامه های کنگره های کومه له و حزب، از جمله در رابطه با اشغال نظامی افغانستان و عراق به اثبات رسیده است. آمریکا و متحدانش نه تنها هیچ گونه «آزادی» و «دموکراسی» مورد ادعایشان را در این کشورها برقرار نکرده اند، بلکه وضعیت مردم این کشورها به مراتب بدتر و ناامن تر نیز شده است. تروریسم گروه های مذهبی و ناسیونالیستی عنان گسیخته ادامه دارد و روزانه قربانی می گیرد. همواره نیروهای آمریکا و متحدانش در عراق و افغانستان مردم را می کشند. هنوز بخش هایی از افغانستان در کنترل نیروهای طالبان است. وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم کردستان عراق نیز بهبود نیافته و فقر و بیکاری و تورم و گرانی نفس گیر است.

محافل، گروه ها، سازمان ها و احزاب ناسیونالیست کرد، که همواره از مردم می خواستند منتظر وعده ها و دخالت های آمریکا در کردستان ایران و یا سراسر ایران باشند و با بوق و کرنا حمله قریب الوقوع آمریکا به ایران را تبلیغ می کردند دچار فروپاشی و انشعابات پی در پی شده اند. در طول سال گذشته، با ادامه مذاکرات مستقیم نمایندگان حکومت اسلامی و آمریکا در عراق، تبلیغات خصمانه آن ها علیه همدیگر فروکش کرده و همچنین احتمال حمله نظامی آمریکا و متحدانش به ایران، کم رنگ تر شده است همه جریانات ناسیونالیست، اعم از ناسیونالیست کرد، آذری، بلوچ، عرب، فارس و... هر چه بیش تر منزوی و سرخورده شده اند.

در چنین شرایطی، روند مبارزه رادیکال سیاسی و اجتماعی در کردستان، روزبروز وظایف کومه له را نسبت به گذشته سنگین تر کرده است. تصویب و انتشار سند «برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان»، پاسخ شایسته سیاسی به یک نیاز واقعی مردم انقلابی کردستان بود. اما باید برای جا انداختن این سند تاریخی در افکار عمومی مردم کردستان، باید اقدامات وسیع و گسترده ای را سازمان دهی کرد.

گروه ها و محافلی که از کومه له جدا شده اند به خصوص گرایش عبدالله مهتدی - عمر ایلخانی زاده، با اتخاذ مواضع ناسیونالیستی و هماهنگ کردن سیاست های خود با خواست نمایندگان دست چندم دولت آمریکا، به سرعت راه اضمحلال و شکست پشت سر شکست را از سر می گذرانند. ورشکستگی سیاست های این گرایش سبب شد که سال گذشته، آن چنان انشعابی بین عبدالله و عمر به وجود آید که اگر پلیس امنیتی کردستان در اردوگاهشان مستقر نمی شد شاید همدیگر را می کشتند. این عاقبت هر فرد و جریانی است که در مخالفت با کمونیسم و حزب کمونیست ایران، کناره گیری می کنند. مخالفت با حزب کمونیست ایران، در واقع اسم رمز کنار گذاشتن کمونیسم و روی آوری به سیاست های راست و ناسیونالیستی است. این مسئله نه یک ادعا، بلکه در عمل و در دنیای واقعی دیدیم که عبدالله و عمر قبل از انشعاب از کومه له، زمزمه انحلال حزب کمونیست ایران و یا جدایی کومه له از این حزب را سر دادند. اما هنگامی که در این راه موفق نشدند انشعاب زودرس و سریعی را بر کومه له تحمیل کردند و به سرعت به سوی سیاست های ناسیونالیستی خیز برداشتند یک واقعیت غیرقابل انکار است.

هیچ کدام از سازمان ها، احزاب، گروه ها و محافل مختلف چپ ایران، با وجود احتمال هر اختلاف و انتقادی که احتمالا به کومه له و حزب کمونیست ایران داشتند این گروه ناسیونالیست را به عنوان «کومه له» برسمیت نشناختند. این سازمان ها و همچنین مردم انقلابی کردستان، خیلی زود به ماهیت سیاسی راست و ناسیونالیست این گروه پی بردند. بنابراین، حتی سرقت نام «کومه له» نیز نتوانست این جریان را از فروپاشی نجات دهد.

این بار زمزمه هایی از سوی گرایشات راست و ناسیونالیست راه افتاد که کومه له، با انشعاب گروه مهتدی، تضعیف شده است. اما یک واقعه مهم تاریخی نشان داد که کومه له با رفتن گروه مهتدی نه تنها ضعیف نشده است، بلکه سیاست های کمونیستی آن شفاف تر و عمیق تر شده و پایگاه اجتماعی اش نیز قوی تر شده است. 16 مرداد 1384 - 7 آکوست 2005، هنگامی که کومه له در ادامه اعتراضات مردم کردستان، فراخوان یک اعتصاب عمومی و سراسری را داد، در حالی که با حمایت و پشتیبانی همه سازمان ها و احزاب چپ ایران قرار گرفت، اما جریانات ناسیونالیست، به ویژه گروه عبدالله مهتدی - عمر ایلخانی زاده، تلاش کردند در مقابل این فراخوان بایستند. این گروه، منتظر ماند این فراخوان شکست بخورد تا تبلیغات مسمومی را علیه کومه له سازمان دهد. اما از شانس بد این ها، فراخوان اعتصاب عمومی با استقبال بی نظیر مردم روبرو شد و اعتصاب شکوهمند 16 مرداد در تاریخ جنبش انقلابی کردستان ثبت گردید. این موضع گیری گروه «زحمتکشان» نشان داد که این ها دوستان دروغین مردم کردستان هستند. گروه «زحمتکشان» به رهبری مهتدی - عمر، برای پیش برد اهداف حقیر تشکیلاتی خود، نخست به جناح «دوم خرداد» حکومت اسلامی و سازمان فدائیان اکثریت نزدیکی سیاسی نشان دادند. اما سپس با شکست این جناح، این بار سیاست هایی خود را به سوی دولت آمریکا چرخاندند که سرانجام کارشان به درگیری داخلی و فروپاشی کشیده شد. زیرا سیاست ها و جهت گیری ها و وعده هایشان یکی پس از دیگری با شکست مواجه شد و صدای اعتراض اعضا و کادرهایش بر علیه رهبری روزبروز بلندتر شد. رهبری که ناتوان از جوابگویی بود به ابزارهای تشکیلاتی برای مرعوب مخالفین درون تشکیلات متوسل شد که جز شکست حاصل دیگری نداشت. این باید یک درس آموزنده برای هر کس و هر محفل و گروهی است که به کمونیسم پشت می کند.

اعتصاب عمومی 16 مرداد، حتی به متوهم ترین انسان ها و مخالفین کومه له نیز نشان داد که کومه له، نه تنها تضعیف نشده، بلکه با شادابی و با انسجام بیش تری فعالیت های سیاسی - تشکیلاتی خود را پیش می برد و پایگاه اجتماعی آن نیز روزبرو قوی تر می گردد.

کومه­له، یک جریان کمونیستی است که بخشی از فعالیت های تشکیلات علنی آن به آموزش پیشمرگان، یعنی نیروی مسلح کارگران و زحمت­کشان، پیشاهنگ و یار و یاور مردم انقلابی کردستان اختصاص دارد. نیروی مسلح کومه­له که در نزدیک به سه دهه گذشته، در هر دوره با پیوستن نیروی جوان به این عرصه، آموزش های سیاسی کمونیستی و نظامی می بینند، خود را برای حمایت و پشتیبانی از اعتصاب و اعتراض کارگران و مردم جان به لب رسیده، به ویژه در یک برآمد توده ای آماده می کنند.


مسلم است که طبقه کارگر متحد و متشکل و آگاه، یک نیروی اجتماعی قوی و نیروی اصلی محرکه انقلاب آینده ایران است. مهم­ترین و اصلی ترین وظیفه استراتژیک کمونیست­ها، اتحاد و همبستگی طبقه کارگر و برپایی تشکل سراسری کارگران است که با قدرت در مقابل تهاجم سرمایه داری و حکومت حامی سرمایه بایستد؛ گام به گام با تحمیل مطالبات خود به آن ها، زمینه را برای برپایی انقلاب اجتماعی و برافکندن سرمایه داری و برپایی حکومت کارگری مساعد سازد. کومه­له­ و حزب کمونیست ایران، در این راستا با جدیت و پیگیرانه و با خلوص نیت مبارزه می کند.

اکنون دولت احمدى نژاد، با اتکا به نیروی ارگان های امنیتی و سرکوبگر، اعم از وزارت اطلاعات، نیروهای سپاه پاسداران و بسیج، باندهای مافیایی و انصار حزب الله و غیره با دستگیری، محاکمه و به بند کشیدن فعالین و پیشروان جنبش کارگری، زندانی کردن و اعدام، سرکوب سیستماتیک زنان، اعمال کنترل شدیدتر بر محیط دانشگاه­ها و احضار فعالین جنبش دانش­جویی به کمیته­ها انظباطی، دستگیری رهبران سوسیالیست و آزادی خواه جنبش دانشجویی، بستن رسانه­ها، مسدود کردن سایت­های اینترنتی و دستگیری روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان، راه انداختن موج اعدام­ها در ملاء­عام، اجرای طرح های ارتجاعی در جهت سرکوب شدیدتر زنان و جوانان و... فضای رعب و وحشتی را به وجود آورده است تا مانع رشد و گسترش اعتراضات توده ای گردد. اما حکومت اسلامی با همه این وحشی گری هایش موفق نشده است جنبش­های اجتماعی در ایران را مرعوب و از پیشروی باز دارد.


استراتژی کومه­له و حزب کمونیست ایران، مبارزه جدی و پیگیر بر علیه سرمایه داری و سرنگونی حکومت سرمایه­داری جمهوری اسلامی و تحقق شعار «آزادی، برابری، حکومت کارگری» است. حکومتی که وسیع ترین آزادی های فردی و اجتماعی را با توزیع عادلانه ثروت به ارمغان می آورد و با پشتوانه قوی اجتماعی، در جهت لغو مالکیت خصوصی و لغو کار مزدی و برقراری جامعه اشتراکی کمونیستی گام های محکم برمی دارد.

گرامی باد رفیق محمد حسین کریمی و همه جان باختگان را آزادی و سوسیالیسم! گرامی باد بیست و ششم بهمن، روز کومه له!

بیست و ششم بهمن 1386 - چهاردهم فوریه 2008