fredag 14 mars 2008

برای این است که من کمونیستم!


کمونیست بودن و مبارزه کردن در راه رسیدن به عدالت اجتماعی از بحثهای مفصلی است که روشن کردن زیادی می خواهد. اصولی را که من به عنوان کسی که معتقد به مبارزه طبقاتی است را می توانم در مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه امروز باز یابم. جزئی از معظلات بشری در قرن بیست و یکم را می شود به شیواه ای ملموس در هر نقطه این دنیای کوچک یافت و می شود گفت: خشونت، ظلم، تحقیر طبقات زیر دست به و سیله حاکمان، طمع و آز بی پایان ثروتمندان، خطر سرمایه جهانی که تهدیدیست بزرگ برای زیستن بشریت روی کره ای (زمین) کوچلو که در منظومه شمسی به اندازه یک نقطه کوچک می باشد، فقر و گرسنگی و غیره، معظلات و تحفه نظام نابرابر سرمایه داری برای جامعه بشری هستند.

چطور می شود در جهانی که شرکتهای بزرگ تجاری آزادانه با دستهای غارت گرانه و ویرانگرانه برای بدست آوردن کوچکترین "سود"، فقر، گرسنگی، مریضی و کشتار جمعی را به بار می آورند، خاموش نشست! چطور می شود این را دید و چشمان خود را روی هم نهاد و وانمود کرد که ما "نمی بینیم"؟ چطور می شود گرسنگی بچه های همسایه را دید و خود با شکمی سیر، خواب راحتی را بر وجدان خود حکمفرما کرد؟ چطور می شود کبری و پری، خواهران، مادران و دخترانمان را دید که در این جامعه نابرابر، روزانه به جرم زن بودنشان مورد خشونت های جسمی، جنسی، حقوقی قرار می گیرند، را نادیده گرفت؟ شرط اول برای دیدن این همه نابرابری خود سازی خود آدم است و شرط دوم مبارزه برای تغیرنابرابری که تنها از راه مارکسیسم علمی و انقلابی محتمل است.
چرا من کمونیستم! من کمونیستم برای اینکه بتوانم برای رسیدن به عدالت اجتماعی مبارزه کنم به اندازه توان و زمان. من کمونیستم برای اینکه خود را مثل انسان احساس کنم. این احساسیست زیبا، یعنی تعلق به یک سنت مبارزاتی 150 ساله جنبش کارگری برای رسیدن به زندگی بهتر برای طبقات محروم جامعه! برای رهایی و آزادی انسان از دست انسان استثمارگر! کمونیسم جنبشی است برای مبارزه با نظام سرمایه داری و استثماری که کاپیتالیسم در وجود مکانیزم خود دارد. کمونیست بودن به معنای قبول نکردن جبریست که ما روزانه با آن در جامعه بشری سرو پنجه نرم می کنیم. جبری که مرا وادار می کند تا برای اینکه زنده بمانیم، قسمت اصلی زندگیمان را صرف بدست آوردن "پول" کنیم. من و تو در جامعه ای زندگی می کنیم که در آن در سیستمی به کار برده می شود که "سود" را برای دیگری بوجود می آوریم، من و تو مانند یک کارت قابل تعویض در مکانیزم ماشین شخصی به کار برده می شویم. ما نیروی کار خود را می فروشیم. فروش نیروی کاری که ماهیت اصلی انسان را از خود انسان می گیرد. راه بازگشت به ماهیت اصلی من همان دنیای بدون استثمار، یعنی کمونیزم است. آنجاست که من و تو و دیگران کابوس دهشتناک سرمایه را فراموش می کنیم. این اتوپی نیست بلکه علم و روش زیستنیست متضاد با اتوپی های خیالی بشری.
در دنیای نابرابر، من و توی کمونیست را می خواهند از بین ببرند چون من و توی کمونیست کلید و علم چگونگی مرگ سرمایه را در دست داریم. پس وقتی که می خواهند ما را بکشند، زنده ماندن ما نشانه شکست و مرگ آنهاست.
پس:
زنده باد کارگر کمونیست

منصور پرستار
mansour_parastar@hotmail.com
2008-03-14

Inga kommentarer: